برخى از دلايل ناخشنودى امام(ع)
متونى كه در اين باره به دست ما رسيده آن قدر زياد است كه به حد تواتر رسيده. ابوالفرج مىنويسد: «. . . مامون، فضل و حسن، فرزندان سهل، را نزد على بن موسى(ع) روانه كرد. ايشان به وى مقام وليعهدى را پيشنهاد كردند، ولى او نپذيرفت - آنان پيوسته پيشنهاد خود را تكرار كردند و امام همچنان از پذيرفتنش ابا مىكرد، تا يكى از آن دو نفر زبان به تهديد گشود، ديگرى نيز گفت، بخدا سوگند كه مامون مرا دستور داده تا گردنت را بزنم اگر با خواست او مخالفت كنى». (6)
برخى ديگر چنين آوردهاند كه مامون به امام(ع) گفت: اى فرزند رسول خدا، اينكه از پدران خود داستان مسموم شدن خود را روايت مىكنى، آيا مىخواهى با اين بهانه جان خود را از تن دردادن به اين كار آسوده سازى و مىخواهى كه مردم ترا زاهد در دنيا بشناسند؟
امام رضا پاسخ داد: بخدا سوگند، از روزى كه او مرا آفريده هرگز دروغ نگفتهام، و نه بخاطر دنيا زهد در دنيا را پيشه كردهام، و در ضمن مىدانم كه منظور تو چيست و تو براستى چه از من مىخواهى.
- چه مىخواهم؟
- آيا اگر راستبگويم در امان هستم؟
- بلى در امان هستى - تو مىخواهى كه مردم بگويند، على بن موسى از دنيا روىگردان نيست، اما اين دنياست كه بر او اقبال نكرده. آيا نمىبينيد كه چگونه به طمع خلافت، وليعهدى را پذيرفته.
در اينجا مامون برآشفت و به او گفت: تو هميشه به گونه ناخوشايندى با من برخورد مىكنى، در حالى كه ترا از سطوت خود ايمنى بخشيدم. بخدا سوگند، اگر وليعهدى را پذيرفتى كه هيچ، و گرنه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيرى. اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد (7) .
امام رضا(ع) در پاسخ ريان كه علت پذيرفتن وليعهدى را پرسيده بود، گفت:
«. . . خدا مىداند كه چقدر از اين كار بدم مىآمد. ولى چون مرا مجبور كردند كه از كشتن يا پذيرفتن وليعهدى يكى را برگزينم، من ترجيح دادم كه آن را بپذيريم. . . در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار و اكراه بودم. . » (8)
امام حتى در پشت نويس پيمان وليعهدى اين نارضايتى خود و به سامان نرسيدن وليعهدى خويش را بر ملا كرده بود. (9)
پيشنهاد خلافت تا چه حد جدى بود؟
اين پيشنهاد هرگز جدى نبود!
در پيش برايتان گفتيم كه مامون نخستبه امام رضا(ع) پيشنهاد كرد كه خلافت را بپذيرد، و اين پيشنهاد را بسيار با اصرار هم عرضه مىداشت، چه در مدينه و چه در مرو، و سرانجام حتى امام را به قتل هم تهديد كرد، ولى هرگز موفقيتى به دست نياورد.
پس ازين نوميدى، مامون مقام وليعهدى را پيشنهاد به او كرد، ولى ديد كه امام باز از پذيرفتنش امتناع مىورزد. آنگاه او را تهديد به قتل كرد و چون اين تهديد را امام جدى تلقى كرد، ديگر خود را مجبور يافت كه وليعهدى را بپذيرد.
اكنون دو سؤال مطرح مىشود:
يكى آنكه آيا مامون مقام خلافت را بطور جدى به امام عرضه مىداشت؟
دوم آنكه، در صورت جدى نبودن اين پيشنهاد، اگر امام جواب مثبتبه او مىداد و خلافت را مىپذيرفت، مامون چه موضعى را مىخواست اتخاذ كند؟
پاسخ به سؤال نخستحقيقت آن است كه تمام قرائن و شواهد دلالتبر جدى نبودن پيشنهاد دارند. زيرا مامون را در پيش به خوبى برايتان معرفى كرديم. مردى كه چنان براى خلافتحرص مىزد كه بناچار دستبه خون برادر خويش بيالود و حتى وزرا و فرماندهان خود و ديگران را نيز به قتل مىرسانيد و باز براى نيل به مقام، آن همه شهرها را به ويرانى كشانده بود، ديگر قابل تصور نبود كه همين مامون به سادگى دست از خلافتبر دارد و بيايد با اصرار و خواهش آن را به كسى واگذارد كه نه در خويشاوندى مانند برادر به او نزديك بود، نه در جلب اطمينان به پاى وزرا و فرماندهانش مىرسيد.
آيا مىتوان از مامون پذيرفت كه تمام فعاليتهايش از جمله قتل برادر، همه به خاطر مصالح امت صورت مىگرفت و او مىخواست كه راه خلافت را براى امام رضا(ع) باز كند؟!
چگونه مىتوان بين تهديدهاى او به امام و جدى بودن پيشنهاد مزبور، رابطه معقولى بر قرار كرد؟
اگر او توانسته بود با تهديد مقام وليعهدى را به امام بقبولاند پس چرا در قبولاندن خلافت، همين زور و اجبار را بكار نگرفت؟
پس از امتناع امام، دليل اصرار مامون چه بود، و چرا امام را به حال خود رها نكرد، و چرا باز هم آنهمه زورگويى و اعمال قدرت؟
اگر مامون براستى مىخواست امام را بر مسند خلافت مسلمانان بنشاند، پس چرا تاكيد مىكرد كه براى رفتن به بارگاهش، از راه كوفه و قم نرود؟ او بخوبى مىدانست كه در اين دو شهر مردم آمادگى داشتند كه شيفته امام گردند.
باز اگر مامون راست مىگفت پس چرا دوبار جلوى امام را در مسير رفتن به نماز عيد گرفت؟ آرى، او مىترسيد كه اگر امام به نماز بايستد، پايههاى خلافتش به تزلزل افتد.
همچنين، اگر او امام را حجتخدا بر خلق مىدانست و به قول خودش او را داناترين فرد روى زمين باور داشت، پس چرا مىخواست نظرى بر وى تحميل كند كه او آن را به صلاح نمىديد، و چرا بالاخره امام را آنهمه تهديد مىكرد؟
در پايان، آيا آن رفتار خشن و غير انسانى كه مامون پيش از بيعت و بعد از آن، و در طول زندگانى امام و هنگام وفاتش، با او و با علويان در پيش گرفته بود؟ چگونه قابل توجيه بود؟
مامون خود دليل مىآوردشايان تذكر آنكه مامون هرگز خود را آماده پاسخ به اين سؤالها نكرده چه مىبينيم در توجيه اقدام خويش منطق استوارى برنگزيده بود. او گاهى مىگفت كه مىخواهد پاداش على بن ابيطالب را در حق اولادش منظور بدارد. (10)
گاهى مىگفت انگيزهاش اطاعت از فرمان خدا و طلب خشنودى اوست كه با توجه به علم و فضل و تقواى امام رضا مىخواهد مصالح امت اسلامى را تامين كند. (11)
و زمانى هم مىگفت كه او نذر كرده در صورت پيروزى بر برادر مخلوعش امين، وليعهدى را به شايستهترين فرد از خاندان ابيطالب به سپرد. (12)
اين توجيههاى خام همه دليل بر عدم توجه مامون بود به پيشبينىهاى لازم جهت پاسخ به سؤالهاى انتقادآميز، و از اين روست كه آنها را در تناقض و نا هماهنگى مىيابيم.
هر چند كتابهاى تاريخى به دو سؤالى كه ما عنوان كرديم نپرداختهاند، ولى ما شواهد بسيارى يافتهايم بر اين مطلب كه مردم نسبتبه آنچه كه در دل مامون مىگذشت، بسيار شك روا مىداشتند. از باب مثال، صولى و قفطى و ديگران داستان «عبد الله بن ابىسهل نوبختى» ستارهشناس را چنين نقل كردهاند كه وى براى آزمايش مامون اظهار داشت كه زمان انتخاب شده براى بستن بيعت وليعهدى، از نظر ستارهشناسى، مناسب نمىباشد. اما مامون كه اصرار داشتبيعتحتما بايد در همان زمان بسته شود براى هر گونه تاخير يا تغيير در وقت، وى را به قتل تهديد مىكرد. (13) .
امام هدفهاى مامون را مىشناختدر فصل «پيشنهاد خلافت و امتناع امام از پذيرفتن آن» موضع او را بيان كرديم. در آنجا در يافتيم كه امام به جاى موضع سازشگرانه يا موافق در برابر پيشنهاد خلافت، خيلى سر سختانه به مقاومت مىكرد.
چرا؟ زيرا كه او به خوبى در يافته بود كه در برابر يك بازى خطرناكى قرار گرفته كه در بطن خود مشكلات و خطرهاى بسيارى را هم براى خود او، هم براى علويان و هم براى سراسر امت اسلامى، مىپرورد.
امام بخوبى مىدانست كه قصد مامون ارزيابى نيت درونى اوستيعنى مىخواستبداند آيا امام براستى شوق خلافت در سر مىپروراند، كه اگر اينگونه است هر چه زودتر به زندگيش خاتمه دهد. آرى، اين سرنوشت افراد بسيارى پيش ازين بود، مانند محمد بن محمد بن يحيى بن زيد (همراه ابو السرايا)، محمد بن جعفر، طاهر بن حسين، و ديگران. . . و ديگران. .
از اين گذشته، مامون مىخواست پيشنهاد خلافت را زمينهساز براى اجبار بر پذيرفتن وليعهدى بنمايد. چه همانگونه كه در فصل «شرايط بيعت» گفتيم چيزى كه هدفها و آرزوهاى وى را بر مىآورد قبول وليعهدى از سوى امام بود نه خلافت.
پس به اين نتيجه مىرسيم كه مامون هرگز در پيشنهاد مقام خلافت جدى نبود ولى در پيشنهاد مقام وليعهدى چرا