برهم زدن مجلس امام و طرد مردم


دومين برخورد زشت مامون كه پس از ولايتعهدى نسبت ‏به امام رضا عليه السلام انجام داد، مساله برهم ‏زدن جلسات علمى آن حضرت بود. زيرا هنگامى كه از شكست ‏خوردن امام در جلسات دانشمندان مايوس گرديد و مشاهده كرد كه هر لحظه شخصيت نهفته امام عليه السلام براى دوست و دشمن آشكار مى‏شود، سخت‏ به وحشت افتاد. در يك مورد خود اقدام به برهم زدن جلسه مباحثات علمى امام عليه السلام كرد و در مورد دوم به محمد بن عمرو طوسى دستور داد تا مردم را از حضور امام طرد كرده و جلسه را به هم بزند.



ابن شهرآشوب از طبرى نقل مى‏كند: «از عده‏اى دعوت شد تا در حضور مامون با امام رضا عليه السلام درباره امامت‏ بحث و گفت وگو كنند. پس از دريافت اجازه، يحيى بن ضحاك سمرقندى را برگزيده و به محضر امام عليه السلام فرستادند. حضرت فرمود: اى يحيى! بپرس. يحيى گفت: اى فرزند رسول خدا! تو بپرس كه مايه شرف و سربلندى من شود. حضرت فرمود: اى يحيى! چه مى‏گويى درباره مردى كه ادعاى راستى براى خود كرده و راستگويان را تكذيب نموده است، آيا يك چنين فردى در دينش صادق و محق است ‏يا دروغ‏گو است؟ يحيى يك ساعت‏ سر در گريبان برده، هر چه فكر كرد، نتوانست جوابى بدهد. مامون گفت: اى يحيى! جواب بده. يحيى پاسخ داد: وى حجت را از دستم گرفته است و هيچ ‏گونه پاسخى ندارم.



مامون به امام گفت: اين چه مساله‏اى است كه يحيى اقرار به عجز كرده است؟



امام فرمود: اگر يحيى گمان دارد كه بر آن شخص لازم است كه راستگويان را تصديق كند پس بر چنين كسى كه عليه خودش شهادت عجز و ناتوانى داده، امامتى نخواهد بود كه سر منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله بگويد: من سرپرستى شما را به عهده گرفتم، در حالى كه بهتر از شما نيستم، در حالى كه امير از رعيت ‏بهتر است. و همچنين اگر يحيى گمان برد كه او صادقين و راستگويان را تصديق كرده پس امامتى براى اقرار كننده عليه خودش نخواهد بود كه بر فراز منبر بگويد: در وجود من شيطانى هست كه مرا پيوسته در معرض كار اشتباه و خلاف قرار مى‏دهد، در حالى كه در امام، شيطان وجود ندارد. اگر يحيى گمان كند كه وى راستگويان را تصديق كرده، باز هم براى آن فرد امامتى ثابت نخواهد شد. زيرا وقتى كه دوستش درباره‏اش اقرار كرده كه امامت ابوبكر كارى برخلاف مصالح امت ‏بوده كه خداوند همگان را از شرش حفظ كرد و هر كه شبيه آن را انجام دهد، او را بكشيد، زمينه امامت ‏براى او ثابت نمى‏باشد. اين جا بود كه مامون از روى خشم و عصبانيت ‏بر سر حاضران فرياد كشيد كه همگان از ترس و وحشت مجلس را ترك گفته و متفرق شدند