حجّت يزدان


دم بهار بيار است باغ چون طاووس

شدست شاخ مرصّع چو تاج كيكاووس

به باغ و راغ پراكنده اند پنداري

همه خزاين قارون و گنج دقيانوس1

هوا زابر چو لشكر گهي پر از لشكر

خروش رعد درو چون خروش كردن كوس

فتاده عكس گل نو شكفته اندر آب

چنان هر آينه در آينه است روي عروس

نه باغ را بشناسي كنون زپرّ تذرو

نه راغ رابشناسي كنون زچشم خروس

هزاردستان برگل همي زند آواز

كه عاشقان را وقت كنار آمد و بوس

گرفته نرگس زرّين قدح به كف گويد

هران كسي كه نگيرد قدح بر او افسوس

چو گل ز پرده زنگار گون برون آمد

تنيد نتوان بر خويش پرده سالوس

چنين كه بوي خوش آيد زباد نوروزي

گذشته گويي بر تربت غنوده طوس2

امام مشرق و مغرب علي بن موسي

كه هست حجّت يزدان و شرع را ناموس

وصيّ احمد مرسل كه بهر منكر او

گرفته منكر در دست آتشين دبّوس3

نثار مشهد او را به دست روح قدس

طباق نور فرستد مهيمن قدّوس4

اگر نه بر پي او از پي پژوهش دين

هزار سال روي رفتني بود معكوس

جز او به مجلس مأمون كه خوار كرد و خجل

مقدّمان نصارا و موبدان مجوس

به تخت ملكت دنيا از آن جلوس نكرد

كه بود او را بر تخت لايزال جلوس

طريقه هاي سپهر و دقيقه هاي نجوم

از او بپرس نه از اوستاد بطلميوس5

گر او بخواهد تأثير اختران بخلاف

خجسته گردد كيوان و مشتري منحوس6

چنان كه هست بكلّ بازگشتن اجزا

به سوي اوست گراييدن عقول و نفوس

نه انبيا راجز بر صراط اوست روشن

نه اوليا را جز بر بساط اوست رؤوس

ايا مدّرس ادريس7 و خواجه جرجيس8

كه هست پيش علوم تو علمها مدروس9

نه گر سليمان10 كردي شفيع نام تو را

هنوز بودي در چنگ اهرمن محبوس

فكند نور نبي درازل دوازده عكس

تو عكس هشتم هستي از آن ده و دو عكوس

بَر مُقر تو خندان بود فرشتة مرگ

به پيش منكر تو با هزار گونه عبوس

تورا زهرچه رود در دو گيتي آگهي است

كه در دو گيتي داري فرشتگان جاسوس

اگر بخواني ناقوس را به ملّت حق

درست بانگ شهادت برآيد از ناقوس

تواصل خلقتي و كاينات جمله فروغ

تو مغز طينتي و ممكنات جمله سبوس11

به اين قصيده كه چون حلّه در مناقب توست

مراببخشاي از آب سلسبيل كئوس

به زير ساية طوبي مرا مقرّده ازانك

درخت مهر تو در سينه كرده ام مغروس

مگر عنايت او باز داردم زگناه

چنين كه طبع مرا گشته با گنه مأنوس

مكن تو فردا مأيوسم از شفاعت خويش

كه من زخويشتن امروز گشته ام مايوس

زمن تحيّت بادا به جان روشن تو

فرو روند و بر آيند تا نجوم و شموس

"سروش" ختم ثنا در دعاي شاه رواست

كه بخت بدهد بر خامه و بنانت بوس


پاورقي

1 - دقيانوس: مراد ترايا توس دسيوس (مقتول به سال 251 م) امپراتور روم است كه به سبب شكنجه مسيحيان شهرت دارد كه در جنگ با گتها در تراكيه كشته شد. اصحاب كهف را معاصر اين امپراطور دانسته‌اند.

2 - غنوده طوس: مراد حضرت رضا عليه السلام است.

3 - مهيمن قدوس: ايمن كننده و نگهبان پاك، از اسماء خداي تعالي و ناظر است به آيه مباركه: «هو الله الذي لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبّار المتكبّر سبحان الله عما يشكرون» يعني: «اوست خدايي كه نيست پروردگاري جز او پادشاه پاك از نقص و عيب، ايمن گرداننده، نگهبان عزيز بزرگوار صاحب كبريا. خدايي كه از آنچه شرك مي‌آورند پاك و منزّه است.» (سوره حشر آيه 23).

5 - بطلميوس: ( Ptolemaios Klodios ) منجّم معروف يوناني و عالم جغرافيا (متوفّي حدود سال 167 م). وي معتقد بود كه كره زمين ثابت است و در مركز عالم قرار دارد و افلاك دور آن مي‌گردند. كتاب «مجسطي» و «آثار البلاد» از آثار اوست.

6 - به اعتقاد قدما مشتري مبارك و زحل (كيوان) نحس است.

7 - ادريس: كه نام وي دوبار در قرآن زكر شده به اعتقاد نويسندگان مسلمان يكي از پيامبران است. گفته‌اند: وي همان «اخنوخ» مذكور در تورات مي‌باشد كه بنا بر روايات يهود زنده وارد بهشت شد. و بنا بر برخي روايات به آسمان عروج كرد. در علت نامگذاري آن حضرت گفته‌اند: كثرت اشتغال وي به درس بوده است.

8 - جرجيس: مطابق روايات اسلامي نام يكي از انبياست. وي همان جرجس (جرج) قدّيس است كه بنا بر روايات گويند يكي از امراي كابادوكيه (= قبادوق) بود و در زمان ديوكلسين امپراطور روم شهيد شد (303 م).

9 - مدروس: كهنه، فرسوده.

10 - سليمان بن دواوود (973 - 935 ق - م): از انبياي بني اسرائيل محسوب مي‌شود. وي بنابر روايات، حاكم برجنّ و انس شناخته شده و امثال و حكم او در عهد عتيق (= تورات) معروف است. حضرت سليمان (ع) براي تعمير بيت المقدّس اقدام كرد. عقل و كياست و جاه و جلال فرمانروايي‌اش زبانزد خاص و عام است.

11 - سبوس: پوست و زيره گندم - جو آسيا نشده.


ميرزا محمد علي سروش سدهي اصفهاني