چشمه حيوان


يا رب منم گرفته در اين آستانه جا

يا مور بر بساط سليمان نهاده پا

يا تشنه اي به چشمه حيوان كشيده رخت

يا مجرمي به روضه رضوان گزيده جا

افتد كه را قبول كه دولت شود دليل1

باور كه ميكند كه شود بخت رهنما

يا ذرّه اي به ذِروه2 خورشيد برده ره

يا قطره اي به لُجّه3 عُمّان شد آشنا

منت خداي را كه ز بيغوله4 فنا

خضرم دو اسبه برد به سر چشمه بقا

برداشت پرده شاهد مقصودم5 از جمال

روشن نمود ديد‎ه ام از پرتو لقا

آمد برون كليم روانم ز رود نيل

با سحر سوز معجز و با خصم كُش عصا

انگشتري گرفتم از دست اهرمن

آسوده دل نشستم با پور برخيا6

پهن است چون وساده7 در ايوان من سحاب

رام است همچو ناقه به فرمان من صبا

از راستي نمي گذرم عاصيم بسي

پشت مرا ز بار گناه است انحنا

دارم هزار گونه معاصي و هر يكي

دارد هزار گونه مكافات در قفا

بر سر چگونه با همه آلودگي نهم

دستار زاهدانه به زرّاقي8 و ريا

بيحد اگر چه از عمل خويش خائفم

باشد ولي سه چيز مرا مايه رجا

بخشايش خدا و ولاي علي و آل

تقبيل9 آستانه سلطان دين رضا

بر من رسيده آن همه دولت كه گفتمت

از خاكبوس درگه اين شاه اصفيا

نور الهي كه شمسه ايوان رفعتش

هر صبحدم به مهر درخشان دهد ضيا

شاهنشهي كه هست به تعظيم درگهش

بيگاه و گاه پشت سماواتيان دوتا

آن شاه ازكيا10 كه به كرياس11 حشمتش

درويش بينوا نكند فرق ازكيا12

آن صدر سرفراز كه با يك جهان نياز

در سدره13 جبرئيل فرستد بر او ثنا

پهناور است بحر جلالش چنان كه وهم

تا روز محشرش نبرد ره به انتها

هر كس كه يافت ره به جوارش نمي رود

رضوان اگر به باغ بهشتش زند صلا14

پشمين قبا گرفت و مرصع15 كلاه داد

شاهي كه با گداي درش گشت آشنا

جذاب قلب مؤمن مخلص ولاي اوست

چونان كه هست جاذب كه پاره كهربا

اي شرط لا اله كه باشد بهشت عدن

احباب را ولاي تو روز جزا جزا16

تهليل بي ولاي تو كفريست آشكار

توحيد بي رضاي تو شركيست برملا

با پرتو جمال تو خورشيد بي فروغ

بي زيور قدوم تو فردوس بي بها

جبريل را به خلوت خاص تو بار نيست

تو صاحب سرايي و او حاجب سرا

هم هادي انامي18 و هم شافع قيام19

هم آيت هُدايي و هم حجّت خدا

هم پيشواي هفتمي از نسل بوتراب20

هم جانشين هشتمي از بعد مصطفي

چشم پيمبران به جمال تو روشن است

چون چشم مصطفي زتماشاي مرتضي

گويي ثناي ذات تو مي گفت آن كه گفت

يا من بدا جمالك في كل ما بدا21

آيد بر آستان تو روح القدس22 چنانك

هدهد به بارگاه سليماني از سبا23

شيطان چنان چه نورتو در پشت بو البشر

ديدي كجا زسجدة او داشتي ابا

اسلاف طيّبين تو را عرشيان عبيد

اخلاف طاهرين تو را حوريان اَما

ابناي طاهرين و نياكان پاك تو

وجه اللّهند و با تو هم آوا در اين ندا


پاورقي

1 - دليل: راهنما،

تند مران اي دليل ره كه مبادا خسته دلي در قفاي قافله باشد

(فروغي بسطامي)

2 - ذروه: قلّه، سركوه، اوج.

3 - لجّه: عميق‌ترين موضع دريا، ميانة آب دريا.

4 - بيغوله: گوشه‌اي دور از آبادي، ويرانه.

5 - شاهد مقصود: مراد حضرت حق است جلّ جلاله به اعتبار ظهور و حضور و گاه اطلاق مي‌شود بر آنچه در قلب انسان است و آدمي همواره به ياد اوست (اللّمع - چاپ ليدن ص 339).

6 - پوربرخيا: مقصود آصف فرزند برخيا وزير حضرت سليمان (ع) است.

7 - وساده: مسند، اورنگ، بالش (به تثليث حروف اوّل).

8 - زرّاقي: مكّاري، فريبندگي، رياكاري.

9 - تقبيل: بوسه زدن.

10 - ازكيا: پاكان، صافي ضميران (جمع ازكي).

11 - كرياس: راهرو - محوطه درون سراي.

12 - كيا: بزرگ، سرو. در ازكيا و ازكيا صنعت جناس بكار رفته است.

13 - سدره: نام درختي در آسمان هفتم. فروغي بسطامي گفته است:

طوبي و سدره گربه قيامت به من دهند بكجا فداي قامت رعنا كنم تو را

14 - صلا زدن: دعوت كردن به سفره (در اصل به معني آتش افروخته است در شب، عرب باديه آتش برمي‌افروخت تا اگر غريبي و گرسنه‌اي در بيابان مانده باشد به نور آتش خيمه‌گاه وي آيد تا آن گرسنه را اطعام نمايد).

15 - مرصّع: جواهر فشان.

16 - بيت ناظر است به حديث سلسله الذهب كه حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام از طريق پدران معصومش از قول رسول اكرم (ص) نقل فرمود: «لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن عذابي.» يعني كلمة شهادت حصار من است هر كه در وي داخل شد از عذاب من ايمن گرديد. (شرح فارسي شهاب الاخبار، قاضي ابوعبد الله محمد فضاعي مغربي، چاپ دانشگاه تهران، 1349 ص 171 ذيل شمارة 896). اين حديث با اندك اختلاف (من عذابي) در منابع و مآخذ ديگر نيز آمده است.

17 - تهليل: لا اله الا الله گفتن، تسبيح.

18 - انام: خلق، مردم.

19 - قيام: در اين جا به معني قيامت است.

20 - بوتراب: يكي از القاب حضرت علي عليه السلام است.

21 - معني مصراع عربي‎: اي آن كه جمالت ظاهر شد و در تمام مراتبي كه زبور ظهور يافت.

22 - روح القدس: مراد جبرئيل است (رجوع كنيد به قرآن كريم، سورة بقره، آيات 81 و 254 سورة مائده، آية 109).

23 - سبا: شهري در عربستان قديم در ناحية يمن كه ملكة آن بلقيس مشهور است. بيت ناظر است به «و تفقّد الطير فقال مالي لا اري الهدهد ام كان من الغائبين». (سليمان پرنده را حويا شد، گفت چيست مرا كه هدهد را نمي‌بينم يا خود غايب است) (سورة نمل، آية 20).

ميرزا محمد صادق اردستاني «روشن» «جناب»