كاش يك شب باز مهمان دو چشمت مى شدم | | ريزه خوار مشرق خوان دو چشمت مى شدم |
كـاش يك شب مى گذشتم از فراز چشـم تو | | گـرم گـلگشت خراسان دو چشمت مى شدم |
كـاش يك شب مى سرودم گنبد زرد تـو را | | فـارغ از دنيا، غزلخوان دو چشمت مى شدم |
كـاش يـشب مى نشستم بر ضريح چشم تو | | بـاز هـم پابنـد پيـمان دو چشمت مى شدم |
صـحن وايوان تو را اى كاش جارو مى زدم | | چـون كـوترهـا نگهبان دو چشمت مى شدم |
ضـامـن آهـوست چشمان دو شهد روشنت | | كـاش آهـوى بـيابـان دو چـشمت مى شدم |
كـاش يك شب معرفت مى چيدم ازچشمان تو | | غـرق در دريـاى عرفان دو چشمت مى شدم |
كـاش يـك شب مى شدم خيس نگـاه سبز تو | | شـاهـد اعـجاز باران دو چشـمت مى شدم |
كـاش يك شب نور مى نوشيدم از چشمان تو | | مـى درخشيـم، چراغان دو چشمت مى شدم |
سـخـت شيرين است طعم روشن چشمان تو | | كـاش يك شب باز مهمان دو چشمت مى شدم |