چشم انتظار روي او


آمد بهار و شد جوان گيتي ز فرّ فروردين

باغ و چمن از خرّمي شد رشك فردوس برين

باد صبا دامن كشان بردشت و صحرا شد وزان

از سيره گويي پرنيان گسترده بر روي زمين

كردند رنگين پيرهن بر تن عروسان چمن

شد باغ و صحرا و دمن پر لاله و پر ياسمين

زدسبزه صف از حدّ فزون، لاله ز خاك آمد برون

آن پرچمي زد سبزگون وين خيمه گاهي آتشين

از خرّمي دشت و دمن، شد رشك فردوس عدن

از سبزه و گل شد چمن نقش نگارستان چين

گلزار از فرّ صبا شد روح پرور، جانفزا

چون طوس فردوس رضا از مقدم سلطان دين

خلق ايستاده كوبه كو چشم انتظار روي او

تا پرده از روي نكو گيرد نگار نازنين

شد جلوه گر نور خدا در روز ميلاد رضا

كز بوي دلجويش فضا شد مشكبار و عنبرين

از (نجمه) سر زد اختري خورشيدِ روشن گوهري

جانم فداي مادري كاورده فرزندي چنين

چون لعل شكّر بار او شيرين بود گفتار او

برقامت و رخسار او ياد هزاران آفرين

شاهي كه او را خاك در، روبد ملك با بال و پر

بر خاك پايش مشك تر، ريزد زگيسو حورعين

مهرش فروغ محفلم، خاكش صفابخش دلم

گويي كه با آب و گلم، گشته ولاي او عجين1

صبح سعادت روي او، خرّم فضا از بوي او

فردوس رضوان كوي او «قل فادخلوها آمنين»2

از (تكتم) آن فخر زنان شد سرّ مكتومي3 عيان

رازي كه روشن شد از آن، اسرار قرآن مبين

دل واله و حيران او جانها فداي جان او

از خرمن احسان او ذرّات عالم خوشه چين

سر خيل ابرار امم سر چشمة فضل و كرم

مسجود ارباب نعم منظور اصحاب يقين

گردون به پاس نعمتش بنهاده سر در خدمتش

شاهي كه تاج عزّتش بگذشته از عرش برين

ديگر ندارد در جهان حاجت به فردوس و جنان

آن كس چو من بوسد زجان قبر امام هشتمين

شاه سرير ارتضا محكوم فرمانش قضا

نَجل4 رسول مصطفي(ص) شبل امير المؤمنين(ع)

دل محو رخسار مهش، خرّم بهشتي درگهش

سر سوده برخاك رهش شاهان با تاج و نگين

رخ مطلع نور خدا، دل مظهر صدق و صفا

كاخش حريم كبريا، خاكش مطاف مسلمين

شاهي كه از ديوان ربّ، آمد رضا او را لقب

ماهي كه خورشيد از ادب سايد به درگاهش جبين

آن جا كه نامش برده شد، خرّم دل افسرده شد

شاهي كه نقش پرده شد از خشم او شير عَرين5

گو موسي عمران دگر نام از يد بيضا مبر‎

كز لطف حق آمد به دردست خدا از آستين

شاه ملايك پاسبان دائم حريمش درامان

چون پاسبان آستان، دارد چو جبريل امين

هردم نسيمي جان فزا آيد ز فردوس رضا

هم آستانش دل گشا، هم بوستانش دل نشين

سرچشمة فيض ازل، سر لوحة علم و عمل

هم در فصاحت بي بدل هم در سخاوت بي قرين

آيينة انوار ربّ، گنجينة فضل و ادب

جاي سخن از لعل لب، افشانده درهاي ثمين

من شاعر دربار او دربار فيض آثار او

از خرمن گفتار او همچون گدايان خوشه چين

از پرسش روز جزا ديگر چه غم دارد (رسا)

زيرا شفيعي چون رضا دارد به روز واپسين


پاورقي

1 - عجين: سرشته.

2 - اشاره است به آيه شريفه 99 سوره يوسف.

3 - سر مكتوم: راز پنهاني - شاعر اين تركيب را از باب اشاره به نام مقدّس «تكتم» مادر حضرت رضا (ع) آورده است.

4 - نجل: فرزند.

5 - عرين: بيشه، جنگل.

دكتر قاسم رسا