آرش شفاهي


سؤال هميشه

گلدسته ات

كهكشانى است

كه سياهى شهر را تكذيب مى كند

پيرامون تو همه چيز بوى ملكوت مى دهد:

كاشى هاى ايوانت

و اين سؤال هميشه

كه چگونه مى توان آسمانها را


در مربعى كوچك خلاصه كرد.

و پنجره فولاد

التماسهاى گره خورده

و بغضهايى كه پيش پاى تو باز مى شوند...