جان رسول


دوباره دور جواني گرفت عالم پير

يكي ز فصل بهار و يكي زعيد غدير

دوباره زندگي از سر گرفت پير جهان

ز فر عيد غدير و بهار عالمگير

هوا چو دشت ختن شد چمن چوكان يمن

يكي ز رنگ شقايق يكي ز بوي عبير

تَذَرو1 و قمري چون مطربان خوش الحان

يكي به نغمه بم و يكي به ناله زير

هَزار و سار به سرو و سهي و شاخ چنار

يكي نمود فغان و يكي كشيد صفير

در اين همايون روز و در اين مبارك عيد

كه باب رحمت شد باز بر كبير و صغير

جلال جست در اين روز شرع پاك نبي

كمال يافت در اين عيد دين حي قدير

به منزلي كه غدير خمش همي خوانند

فرود آمد جبريل بر نبي بشير

پس از در و دو تحيّت چه گفت؟ گفت كه حق

نمود امر مرا كاي شه بشير و نذير2

پيام ما را ايدون3به مردمان برسان

در آنچه امر نموديم هين مكن تأخير

فروز پشت بعير آمد آن زمان احمد

به پا نمود يكي منبر از جهاز بعير4

به امر يزدان، آن سيّد زمين و زمان

فراز منبر بنهاد پاي عرش مسير

چو پا به پايه منبر نهاد از سر قدر

گذشت پاية منبر زاوج چرخ اثير5

ز بعد حمد خداوند و شكر ايزد پاك

چه گفت؟ گفت كه اي قوم، از صغير و كبير

هر آن كه هستم او را امير و مولي من

زبعد من علي او راست پيشوا و امير

كسي كه شد ولي او، خداش باد ولي

هر آن كه ناصر او شد، خداش باد نصير

علي است جان رسول و رسول جان علي است

منه به چشم دو بين6 در ميانشان توفير

چو تير هر كه نشد راست رو به خدمتشان

بود زشت قضا سينه اش نشانه تير

يهود خيبري آن كس بود به مذهب من

كه در دلش نبود مهر شاه خيبر گير

اگر به ظاهر از نسل بوالبشر باشد

ولي گِل تن او را علي نمود خمير

خداي چون گل آدم به دست خويش سرشت

علي است دست خدا، اينت در سخن تفسير7

نشانه يي بود از حبّ او رياض بهشت

نمونه يي بود از بغض او عذاب سعير8

چه بحر گوهر با جود دست او چه خز‎ف

چه كوه آهن در پيش مشت او چه خمير

به كنه مدحت او عقل دوربين نرسد

كجا به عرش كسي رو برد به كشكنجير9

به هر چه حكمش باشد قضا كند تصديق

به هر چه رايش راند نعم كند تقدير

هر آنچه عقل تصور كند به صورت او

به غير صورت حقش نميكند تصوير

خطا سرودم حق را تصور است محا‎ل

ولي محال مصور شود گهي به ضمير

من و مديح تو اي شاه و حب عترت تو

كه گشت در حقشان نازل آيه تطهير10

مرا ز درگه الطاف خود مكن محروم

تو دستگيري، دست مرا ز لطف بگير

هزار شكر كه در آستان شاه رضا

نهاده ام سر تسليم و گردن تحقير

من و مديح تو و آستان زاده تو

شه سرير خراسان امير كل امير

امام ثامن ضامن ابو الحسن كز قدر

ببسته بازوي شيران شرزه در زنجير

ز آستين به در آيد چو دست بخشش او

نه بحر هست كريم و نه ابر هست مطير

شهنشها طرب بن هماي شيرازي

كه شاد داد عقابش تخلص از توقير11

بر آستان تو استاده همچو عبد ذليل

به خاك راه فتاده است چون غلام فقير

نه غير مدح تواش صبح و شام مونس و يار

نه غير سايه لطف تواش ملاذ و مجير

شها به يك نظر لطف خاك او زر كن

كه خاك راه شود از نگاه تو اكسير


پاورقي

1 - نذرو: قرقاول.

2 - بيت ناظر است به آيه «انا ارسلناك بالحق بشيراً و نذيراً» (ما ترا بحق فرستاديم تا بشارت دهنده و ترساننده باشي) (سوره بقره - آيه 119).

3 - ايدون: چنين - اين چنين.

4 - بعير: شتر - شتران.

5 - اثير: كره آتش - فلك نار.

6 - دوبين: لوج - احول - كاژ.

7 - بيت اشاره است به روايت معروف «اني خمّرت طينه آدم بيدي اربعين صباحاً» (من گل آدم را به دست خويش در چهل صبحگاه سرشتم).

8 - عذاب سعير: عذاب دردناك ناظر است به آيه «واعتدنا لهم عذاب السعير» (عذاب دردناك آماه كرده‌ايم ايشان را) (سوره ملك - آيه 5).

9 - كشكنجير: نوعي از منجنيق و آلات جرثقيل است كه براي تيراندازي و سنگ اندازي، در جنگها، بكار مي‌رفته است.

10 - بيت نظر دارد به آيه «انّما يريد اله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً». (خداوند اراده كرده است كه پليدي را از شما اهل بيت دور كند و پاك گرداند شما را پاك گردانيدني.) (سوره احزاب - آيه 33).

11 - اشاره است به اينكه ناصر الدين شاه يا مظفر الدين شاه به تناسب رعايت تناسب «هما» و «عنقا» كه تخلّص پدر و برادر بزرگتر مرحوم «طرب» بود او را «عقاب» تخلص داد ولي شاعر هرگز شعري با اين تخلّص نسرود چنانكه لقب «تاج الشعراء» را نيز به احترام «شهاب اصفهاني» نپذيرفت.


ميرزا ابو القاسم محمد نصير «طرب»