پرده دار حريم حرمت


دل، گرفتار مهر حضرت اوست

جان، رهين زلال منّت اوست

«چشم بگشا كه جلوه دلدار»1

جلوه گر از رواق تربت اوست

رخ او جلوه اي نمود و هنوز

شهر خيّام محو طلعت اوست

اين همه رفعت و بزرگي و جاه

شمّه اي از شكوه و شوكت اوست

مشهد ار مشرق خور آمد، اين

فيض اشراق2 نور رحمت اوست

بركت از خاك طوس اگر رويد

آن هم از بركت كرامت اوست

صحن رضوان و آستانه قدس

گوشه اي از رياض جنّت اوست

قدسيان را جواز رخصت نيست

در حريمي كه خاص خلوت اوست

گر كه جبريل گشته عنبر سوز

اندرين روضه از سعادت اوست

عشق در ذات اگر چه بيرنگ است

گر مجسّم شود به صورت اوست

در ره عشق حق شهيد شدن

بهترين سنّت شريعت اوست

كشته عشق را خدادِيت است3

وين اشارت بهين بشارت اوست

شد رضا طالب خدا آري

ميل هر كس به قدر همّت اوست

جرعه اي خورد و محو حق گرديد

از شرابي كه خاص حضرت اوست4

من چه گويم كه آيه تطهير 5

خود گواه صريح عصمت اوست

روش مصطفي به خُلق عظيم6

وجهه نفس پر فتوّت اوست

شوق موسي و پاكي عيسي

تا ر و پود روان وفطرت اوست

گفت: «دارالسلام عند الله»7

گر به فرقان كمينه دولت اوست

بس كن «عاشق» كه حافظ شيراز

گفته بيتي كه در فضيلت اوست

«من كه باشم در آن حرم كه صبا

پرده دار حريم حرمت اوست

پاورقي

1 - مصراع اول تضميني است از عطّار نيشابوري كه گويد:

چشم بگشا كه جلوه دلدار متجلّي است از در و ديوار

اين تماشا چو بنگري گويي ليس في الدار غيره ديّار

2 - اشراق: درخشيدن، روشن گردانيدن. نيز نام طريقه و مشرب اهل رياضت و مجاهدت كه موافق شريعتي نيستند، مقابل روش اهل نظر و استدلال كه مشاء ناميده مي‌شود. براي اطّلاع از روش حكماي مشاء و اشراقيان رجوع كنيد به: (فرهنگ علوم عقلي، دكتر سيّد جعفر سجادي، ص 45، 232، 234).

3 - مصراع اول ناظر است به حديث قدسي: «من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبّني و من احبّني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته» يعني:

كسي كه جوياي من شد پيدا كرد مرا و كسي كه پيدا كرد مرا شناخت مرا و كسي كه شناخت مرا دوستدار من شد و كسي كه دوستدار من شد عاشق من گرديد و كسي كه عاشق من شد من هم عاشق وي مي‌شوم و عاشق او كه شدم مي‌كشمش و كسي را كه من كشتم خونبهاي او بر من است و آن كس كه ديه و خونبهاي او بر من باشد، من خود، خونبهاي او هستم. (كلمات مكنونه، ملا محسن فيض، چاپ تهران، 1316).

4 - بيت مقتبس است از حديث قدسي «انّ لله تعالي شراباً لاوليائه، اذا شربوا طربوا و اذا طربوا طلبوا و اذا طلبوا وجدوا و اذا وجدوا طابوا و اذا طابوا ذابوا و اذا ذابوا خلصوا و اذا خلصوا وصلوا و اذا وصلوا اتصلوا و اذا اتصلوا فلا فرق بينهم و بين حبيبهم». يعني: خداي تعالي را شرابي است دوستانش را، هرگاه بياشامند، شاد مي‌شوند و هر گاه شاد شدند، جوياي حق مي‌شوند و چون جويا شدند، مي‌يابند و چون يافتند، پاك مي‌شوند و هر گاه پاك شدند، محو مي‌شوند و آن گاه كه ذوب و محو شدند، خالص مي‌شوند و چون خالص شدند، به وصال مي‌رسند و چون به وصال رسيدند، به حق متّصل مي‌شوند و چون به مقام اتّصال رسيدند، فرقي بين آنها و محبوبشان نيست.

(گنجينه الاسرار، عمان ساماني، چاپ تهران، 1349 ص 81).

اين حديث با اندكي اختلاف: «فلاقرقه» نيز آمده است كه اشاره به مقام تقرب و حضور دارد ولي «فلافرق» اشاره بر استهلاك كامل و استغراق عاشق در معشوق است.

5 - رجوع كنيد به آيه تطهير «سوره احزاب/ 33» .

6 - ناظر است به: «و انك لعلي خلق عظيم» يعني: «اي محمد (ص) همانا كه تو بر خوي بزرگي هستي كه مراد كثرت خوشخويي آن حضرت است (سوره قلم/ 4)».

7 - مقتبس است از «لهم دار السلام عند ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون» يعني: ايشان راست خانة سلامت در نزد پروردگارشان و او ولي ايشان است در آنچه كه عمل مي‌كردند. (سوره انعام/ 127).

عاشق طبسي