بوى زيارت


دور سـقـاخـانه مى گردد (نسيم) دانـه مـى پـاشد كنار حوض آب
چـادرش بـوى زيـارت مى دهد بـوى شمع نذرى و عطر و گلاب
آسـمـان چـشـم او پر مى شود بـاز از پـرواز شـاد كـفتران
صـحـن را آهسته جارو مى كند خـادمـى بـا دسـتهاى مهربان
مـى نـشـيند در كنار خيس آب مـثـل يـك گـل سايه فواره ها
چون نسيمى شاد مى خواند (نسيم) آمـدم مـهـمـانـى تو يا رضا!

مهرى ماهوتى