دور سـقـاخـانه مى گردد (نسيم) | | دانـه مـى پـاشد كنار حوض آب |
چـادرش بـوى زيـارت مى دهد | | بـوى شمع نذرى و عطر و گلاب |
آسـمـان چـشـم او پر مى شود | | بـاز از پـرواز شـاد كـفتران |
صـحـن را آهسته جارو مى كند | | خـادمـى بـا دسـتهاى مهربان |
مـى نـشـيند در كنار خيس آب | | مـثـل يـك گـل سايه فواره ها |
چون نسيمى شاد مى خواند (نسيم) | | آمـدم مـهـمـانـى تو يا رضا! |