آن شب تمام عرشيان جشنى به پا كردند | | نـام شـما را آسـمانىها صـدا كردند |
شـرقىترين خورشيدها آمد به پابوست | | هفت آسمان را پر زنور و باصفا كردند |
از آسـمان درهـاى پرواز و رهايى را | | بـهر پرسـتوى اسـير عشق وا كردند |
آن شـب كه آمد سبزپوشى از تبار نور | | آن شب كه دل را از غم دنيا رها كردند |
آن شـب تـمام دسـتهاى آبـى عاشق | | تـا آسـمان رفتند، بارانى، دعا كردند |
آن شـب شـب ميلاد سبز هشتمين لاله | | دل را پر از عطر و صفاى ياسها كردند |
باران مهر و رحمت و نور و صفا باريد | | دل را بـه عـشق پاك (آقا) آشنا كردند |