تأليفات امام رضا ( ع )



تأليفات امام رضا ( ع )

آن حضرت تأليفات بسيارى دارد كه علما از آنها به اجمال و تفصيل ياد كرده اند .
در كتاب خلاصة تذهيب الكمال از سنن ابن ماجه آمده است : عبد السلام بن صالح و
جماعتى ديگر ، تعدادى نسخه از آن حضرت در دست دارند . و در تهذيب التهذيب
نوشته شده است : على بن مهدى و داود بن سليمان از آن حضرت نوشته هايى در دست
دارند . همچنين عامر بن سليمان طايى نوشته بزرگى از آن حضرت ( ع ) دارد . اما
مؤلفات آن حضرت ، به تفضيل ، عبارتند از :

1. آنچه به محمد بن سنان در پاسخ پرسشهاى وى درخصوص علل احكام شرعى نوشته
است .

2. عللى كه فضل بن شاذان گويد آنها را از امام رضا ( ع ) ، يكى پس از ديگرى ،
شنيده و جمع آورى كرده است و به على بن محمد بن قتيبه نيشابورى اجازه روايت
آنها را از وى از امام رضا ( ع ) داده است . در حقيقت مى توان اين كتاب را
از تأليفات امام رضا ( ع ) دانست زيرا مانند مؤلفى است كه كتابى را بر كسى
املا كرده است .

3. آنچه براى مأمون درباره اسلام و دستورهاى دينى نوشته است . اين سه رساله را
صدوق در عيون اخبار الرضا با اسناد متصل ذكر كرده است .

4. آنچه براى مأمون درباره كليات شريعت نوشته است . حسن بن على بن شعبه
درتحف العقول روايت كرده است كه : مأمون ، فضل بن سهل ذو الرياستين را نزد
امام رضا ( ع ) فرستاد و گفت : من دوست دارم كلياتى از حلال و حرام و فرايض و
سنن برايم فراهم كنى . زيرا تو حجت خداوند بر مخلوقاتش هستى و معدن علمى . آن
حضرت نيز دوات و كاغذ خواست و به فضل فرمود : بنويس . آنگاه وى اين رساله را
كه نزديك به سه رساله سابق الذكر است ، نقل كرده است .

5. الرسالة المذهبية يا الرسالة الذهبية در طب . آن حضرت اين رساله را براى
مأمون عباسى و درباره صحت مزاج و راهنمايى او به غذا و نوشيدنيها و دواها
نوشته است . واين رساله را بدين جهت ذهبيه خوانده اند كه مأمون دستور داده بود
آن را به طلا بنويسند . شيخ طوسى در الفهرست در ذيل زندگينامه محمد بن حسن بن
جمهور عمى بصرى از اين رساله ياد كرده است . آنچه كه مى گويد : وى صاحب چندين
كتاب است و آنگاه يكى از كتابهايى را كه ياد مى كند الرسالة المذهبة عن الرضا
عليه السلام است . آنگاه وى مى گويد : دسته اى از روات از محمد بن على بن حسين
از پدرش از سعد بن عبد الله از احمد بن حسين بن سعيد از محمد بن جمهور ،
روايات اين كتاب را براى ما باز گفته اند . همچنين شيخ گويد : اين رساله را
محمد بن على بن حسين از محمد بن حسن بن وليد از حسن بن متيل از محمد بن احمد
علوى از عمركى بن على بن محمد بن جمهور نقل كرده است .
ابن شهر آشوب در كتاب معالم العلماء در شرح زندگى محمد بن حسن بن جمهور عمى
گويد : الرسالة المذهبة عن الرضا ( ع ) درطب از آن اوست . منتخب الدين در
الفهرست گفته است : سيد فضل الله بن على راوندى شرحى بر اين كتاب نگاشته و
آن را ترجمه العلوى للطب الرضوى ناميده است . از ظ اهر امر چنين بر مى آيد كه
اين كتاب ميان علماى اماميه مشهور بوده است و آنان براى صحت اين كتاب ، طرق
و اسانيد فراوانى ذكر كرده اند . در بحار آمده است : اين رساله از كتابهاى
معروف است و مجلسى در بحار تمام اين رساله را در جلد چهاردهم آورده و گفته
است كه وى براى اين كتاب دو سند پيدا كرده است :

الف . موسى بن على بن جابر سلاسى گفت خبر داد مرا شيخ اجل و دانشمند يگانه سديد
الدين يحيى بن محمد بن على خازن كه گفت خبر داد مرا ابو محمد حسن بن محمد بن
جمهور .

ب . هارون بن موسى تعلبكرى گفت : حديث كرد ما را محمد بن هشام بن سهل از حسن
بن محمد بن جمهور كه گفت : پدرم به ابو الحسن على بن موسى الرضا عالم بود و
ملازم گفتار آن حضرت بود . و هنگامى كه آن حضرت از مدينه به سوى خراسان آورده
شد و تا وقتى كه در طوس شهادت يافت همواره همراه با وى بود . او برايم نقل
كرده كه مأمون در نيشابور اقامت داشت و در مجلس او ، سرورم امام رضا ( ع )
و گروهى از پزشكان و فلاسفه مانند يوحنا بن ماسويه و جبرئيل بن يختيشوع و صالح بن
بلهمه هندى و عده اى ديگر از دانشمندان و پژوهشگران حضور داشتند . در آن مجلس
سخن از طب و آنچه كه صلاح و قوام جسم بدان وابسته است ، به ميان آمد . مأمون و
حاضران غرق در گفتار بودند و نيز درباره اينكه چگونه خداوند طبايع چهارگانه و
مضار و منافع غذاها را در بدن تركيب كرده و علت بيماريها بسيار سخن گفتند .
اما حضرت رضا ( ع ) در اين ميانه خاموشى گزيده بود و در اين باره سخنى نمى گفت
پس مأمون به آن حضرت گفت : اى ابو الحسن ! درباره مطلبى كه امروز در مورد آن
سخن مى گوييم و بايد درباره آنها و نيز سود و زيان آنها و بهداشت بدن چيزهايى
بدانيم ، چه نظرى دارى ؟ ابو الحسن ( ع ) فرمود ، من نيز بنا بر آنچه تجربه كرده
و صحت آنها را از اخبار دانسته ام و از گذشتگان فرا گرفته ام و نيز مواردى كه
انسان نمى تواند نسبت بدانها بى اطلاع باشد و در ترك آنها عذرى هم ندارد ،
چيزهايى مى دانم . سپس به توضيح و شرح مسايلى كه بايد حتما آنها را دانست
پرداخت . مأمون در آن هنگام در رفتن به بلخ شتاب داشت و امام رضا ( ع )
همراهش نرفت . پس از آنكه مأمون به بلخ رفت نامه اى به آن حضرت نگاشت و
درباره شناخت خوردنيها و نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و مسواك كردن و
حمام و نوره از آن حضرت پرسشهايى كرد و خواستار آن شد كه امام رضا ( ع ) بر
اساس تجربه هايى كه كرده و مطالبى كه شنيده بود وى را آگاه كند .
پس امام ( ع ) در پاسخ سؤالهاى وى نامه اى نوشت كه به اين ترتيب آغاز مى شد :
" بسم الله الرحمن الرحيم . به خداوند چنگ مى آويزم . اما بعد همانا نامه
اميرمؤمنان به دستم رسيد كه در آن مرا امر كرده بود كه وى را در خصوص خوردنيها
و نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و حمام و نوره و جماع و ديگر امورى كه
صحت بدن به آنها وابسته است ، بنابر آنچه تجربه كرده و شنيده ام ، آگاه كنم .
من نيز مسايل مورد نياز را توضيح داده ام و آنچه كه در تدبير خوردنيها و
نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و جماع و غير آن را كه به بهداشت بدن
مربوط است تشريح كرده ام و از خداوند خواهان توفيق هستم . بدان كه خداوند عزوجل
بدن را به بيمارى مبتلا نساخته جز آن كه دارويى نيز براى معالجه آن قرار داده
است . زيرا بدن انسانها مانند يك مملكت است ." آنگاه مجلسى تمام اين رساله
را نقل كرده است .

كتاب فقه الرضا ( ع ) اين كتاب در خصوص ابواب فقهى است و پيش از زمان
مجلسى اول چندان معروف نبوده است . اما از روزگار وى تا امروز شهرت پيدا كرد .
علت اشتهار اين كتاب آن بود كه گروهى از مردم قم نسخه اين كتاب را به مكه
مكرمه آوردند و قاضى امير سيد حسين اصفهانى آن را مطالعه و يقين كرد كه از
تأليفات امام رضا ( ع ) است . پس نسخه اى از روى آن تهيه كرد و آن را با خود
به اصفهان آورد و به مجلسى اول نشان داد . او نيز صحت نسبت اين كتاب به امام
رضا ( ع ) را تأييد كرد . پس از وى نيز فرزندش مجلسى دوم ، صحت انتسابت اين
كتاب به امام رضا ( ع ) را مورد تأييد قرار داد و احاديث آن را درمجلدات
گوناگون بحار الانوار پخش كرد و آن را يكى از منابع بحار قرار داد . بدين ترتيب
اين كتاب از آن روزگار تا به امروز معروف و مشهور شد . مجلسى در مقدمات
بحار گويد : كتاب فقه الرضا ، محدث دانشمند قاضى امير حسين پس از آن كه به
اصفهان آمد مرا از اين كتاب خبر داد و گفت : در يكى از سالهايى كه من در
جوار بيت الله الحرام سكونت داشتم ، گروهى از مردم قم به قصد حج به آنجا آمدند
و آنان كتابى داشتند كه قديمى بود و تاريخ آن با تاريخ عصر امام رضا ( ع )
موافقت داشت و از مرحوم پدرم شنيدم كه مى گفت : از سيد امير حسين شنيدم كه
مى گفت : خط امام رضا ( ع ) بر اين كتاب بود و نيز اجازه هاى گروه بسيارى از
فضلا و دانشمندان بر اين كتاب بود . سيد گفت : من با اين قراين دانستم كه اين
كتاب تأليف امام ( ع ) است . پس آن را گرفته نسخه اى از آن تهيه و تصحيحش
كردم . پس پدرم اين كتاب را از سيد گرفت و استنساخ و تصحيحش كرد . بيشتر
عبارات اين كتاب مطابق چيزى است كه صدوق در كتاب من لا يحضرة الفقية بدون
سند و پدرش در نامه اى كه به صدوق نگاشته آن را ذكر كرده است . و بسيارى از
احكامى كه علماى ما آنها را ذكر كرده اند ولى مستند آنها معلوم نبوده است ،
در اين كتاب موجود مى باشد .

همچنين از جمله كسانى كه به صحت انتساب اين كتاب اعتقاد پيدا كرده اند سيد
مهدى بحر العلوم طباطبايى در فوائد الرجالية و شيخ يوسف بحرانى و عده اى ديگر
بوده اند . از معاصران نيز محدث معروف ميرزا حسين نورى صحت انتساب اين كتاب
را به امام رضا ( ع ) تأييد كرده و آن را در كتاب مستدركات الوسايل آورده
و روايات آن را در طى ابواب مختلف بازگو كرده است . شيخ حرعاملى ، صاحب
وسايل الشيعه ، اين كتاب را در زمره كتابهايى كه نويسنده اش مشخص نيستند ياد
كرده است . مؤلف صاحب الفصول فى الاصول و نيز گروهى ديگر هم اين كتاب را جزو
كتابهاى مجهول المؤلف دانسته اند . عده اى نيز درباره اين كتاب توقف كرده اند
شايد احتمال داده اند كه اين كتاب ، رساله على بن بابويه ، پدر شيخ صدوق ، به
فرزندش مى باشد . زيرا اسم او على بن موسى بوده است . هر چند كه در آغاز آن
آمده است : چنين مى گويد بنده خدا على بن موسى الرضا . امااين نظريه بعيد است
زيرا احتمال مى رود كه نساخ در آن دخل و تصرف كرده باشند . زيرا ذهن معمولا به
طرف فرد اكمل گرايش دارد . اما آنچه با اين احتمال منافات دارد آن است كه
اصل عدم وقوع سهو است در ذكر نام رضا ( ع ) . از سويى ديگر در اين كتاب قراينى
وجود دارد كه دلالت مى كند اين كتاب نوشته آن حضرت است . نظير : " از جمله
امورى كه ما اهل بيت بر آن مداومت داريم " يا پس از ذكر آيه خمس مى گويد :
" پس بدين وسيله خداوند ما را مورد منت و رحمت خود قرار داد ." و نيز به
هنگام ذكر شب نوزدهم ماه رمضان آورده است و " اين شبى است كه جد ما
اميرمؤمنان در آن ضربت خورد . " و در كتاب زكات گفته است : " از پدرم ، عالم
روايت شده است " و يا در باب ربا گفته است : " پدرم به من فرمود من نيز آن
كار را انجام دادم . " و در باب حج گفته شده است : " پدرم گفت كه اسماء بنت
عميس و ... " و باز در همين باب آمده است : " موقف جبل نيست و پدرم هر جا
را كه شب مى كرد موقف مى گرفت " و در همين باب آمده است : " پدرم از جدم
از پدرش روايت كرد كه گفت : ديدم على بن حسين راه مى رود و رمى جمره نمى كند "
و باز در همين باب گفته شده است : " پدرم فرمود هر كس زنش را ببوسد و ... "
و احكام بسيارى نقل كرده كه با عبارت " چنين گفت پدرم " شروع شده است . و نيز
آمده است از " عالم شنيد كه مى فرمود ... " و چنان كه مى دانيم عالم لقب امام
كاظ م ( ع ) بوده است .

به هر ترتيب ، اكثر محققان اين كتاب را ثابت ندانسته و در آن توقف
كرده اند و رواياتى را كه در اين كتاب به امام رضا ( ع ) يا به عالم ( ع )
اسناد داده شده است ، روايات مرسلى حساب كرده اند كه در دلالت خود به مويد
و مرحج نيازمندند . از جمله مواردى كه نظريه اين محققان را تأييد مى كند آن است
كه اگر واقعا اين كتاب از تأليفات امام رضا ( ع ) مى بود ، قطعا مشهور
مى شد و به حد تواتر مى رسيد . زيرا آن حضرت در عصر خود ، امرش ظ اهر و عملش
معروف و نامش بلند بود .

به طورى كه وقتى آن حضرت براى علماى نيشابور حديثى روايت كرد بيست و چهار
هزار نفر از نويسندگان ، از اهالى شهر و اطراف آن را نگاشتند .

7. صحيفة الرضا ( ع ) . در اين باره در مقدمات بحار گفته شده است : صحيفة
الرضا با وجود آوازه آن در زمره احاديث مرسل است نه مسند . هر چند كه در برخى
از نسخ ديده ام كه اسناد آن را به ابو على طبرسى نسبت داده اند . اما اين اسناد
در نظر من شناخته شده نيست . در مستدركات الوسايل در اين باره آمده است :
صحيفة الرضا ( ع ) كه از آن با نام مسند الرضا ، چنان كه در مجمع البيان ياد شده
است ، و رضويات ، كه در كشف الغمة با اين نام آمده است ، ياد مى شود از
كتابهاى معروف و مورد اعتمادى است كه كتابى در خور اعتبار و اعتماد ، قبل از
آن و پس از آن نوشته نشده است .

نگارنده : شگفت آور آن كه با اين وجود در بخار آمده است كه اين كتاب در زمره
احاديث مرسل است نه مسند . حال آن كه نسخه اى خطى از اين كتاب نزد من است .
شيخ عبد الواسع يمانى زيدى نسخه اى از اين كتاب را از يمن آورد و آن را در دمشق
به چاپ رسانيد و به من اجازه داد كه روايات اين كتاب را از او ، با ذكر
سلسله بندى كه در اول اين كتاب آمده است ، نقل كنم . و من آن را در قسمت دوم
از الرحيق المختوم آورده ام . اين نسخه با نسخه اى كه در اختيار من است ، در
متن اختلاف دارد .

سپس ميرزا حسين نورى در مستدركات مى گويد : صحيفة الرضا ( ع ) در فهرست كتاب
وسايل ذكر شده است . جز آن كه نسخه هاى متعددى با اسناد مختلف از اين كتاب
موجود است كه متن برخى بر متن برخى ديگر افزودنيهايى دارد اما صاحب وسايل
الشيعه بر نسخه طبرسى روايت او از اين كتاب ، بسنده كرده است . وى در ادامه
گفتارش مى گويد : فاضل دانشمند ميرزا عبد الله در رياض العلما طرق اين كتاب

راذكر كرده است . وى گويد : از جمله طرق اين كتاب ، طرقى بود كه در نسخه اى از
اين صحيفه در شهر اردبيل ديدم . آغاز سند اين نسخه چنين بود :
قال الشيخ الامم الاجل العالم نور الملة و الدين ضياء الاسلام و الامسلمين
ابو احمد انا ليك العادل مروزى قرأ علينا الشيخ القاضى الامام الاجل الاعز الامجد
الازهد مفتى الشرق و الغرب بقية السلف استاذ الخلف صفى الملة و الدين ضياء
الاسلام و المسلمين وارث الانبياء و المرسلين ابوبكر محمود بن على بن محمد
السرخسى فى المسجد الصلاحى بشادياخ نيسابور عمرها الله غداة يوم الخميس
الرابع من ربيع اولال من شهور سنة عشر و ستمائه ( 610 ) قال اخبرنا الشيخ الامام
الاجل السيد الزاهد ضياء الدين حجة الله على خلقه ابو محمد الفضل بن محمد بن
ابراهيم الحسينى تغمده الله بغفرانه و اسكنه اعلى جنانه فى شهور سنة سبع و
اربعين و خمسمائه ( 547 ) قراءة عليه قال اخبرنا ابو المحاسن احمد بن عبد
الرحمن اللبيدى قال اخبرنا ابو لبيد عبد الرحمن بن احمد بن محمد بن لبيد قال
حدثنا الاستاذ الامام ابوقاسم الحسن بن محمد بن حبيب رضوان الله عليه سنة خمس و
اربعه ( 405 ) بنيسابور فى داره قال خدثنا ابو بكر محمد بن عبد الله بن احمد بن
عامر الطايى بالبصره قال حدثنى ابى فى سنة ستين و مأتين ( 260 ) قال حدثنا على
بن موسى الرضا عليهما السلام امام المتقين و قدوة اسباح سيد المرسلين مما اورده
فى مولفه المعنون بصحيفة اهل البيت عليهم السلام سنة اربع و تسعين و مائه
( 194 ) قال حدثنى ابى موسى بن جعفر عليهما السلام قال الخ ... "