حركت امام رضا ( ع ) براي خواندن نماز عيد در مرو


حركت امام رضا ( ع ) براى خواندن نماز عيد در مرو و بازگرداندن
آن حضرت پيش از اقامه نماز
شيخ مفيد در ارشاد مى نويسد : على بن ابراهيم از ياسر خادم وريان بن صلت از هر
دو آنها نقل كند كه گفتند : بعد از آن كه مأمون امام رضا ( ع ) را به ولايت عهدى
خود منصوب كرد ، چون روز عيد شد مأمون كسى را به نزد امام رضا ( ع ) فرستاد كه
وارد شود و براى خواندن نماز عيد و ايراد خطبه بيرون رود .
امام رضا ( ع ) به وى پيغام داد : تو خود شروطى كه در ولى عهدى من است ، به
خوبى مى دانى . بنابر اين مرا از نماز خواندن با مردم معذور دار . مأمون پاسخ
داد : تنها قصد من از اين كار آن است كه دلهاى مردم در ولى عهدى شما مطمئن و
استوار گردد و نيز بدين وسيله فضل و برترى تو را بشناسند و پيوسته پيغامگزاران
در اين خصوص ميان امام ( ع ) و مأمون رفت و آمد مى كردند . چون مأمون بر
پافشارى خود افزود ، امام ( ع ) به وى پيغام داد : اگر مرا از اين كار معذور دارى
خوشحال تر مى شوم و اگر مرا معذور ندارى براى نماز چنان خارج مى شوم كه پيامبر
( ص ) و اميرمؤمنان بيرون مى رفتند . مأمون پاسخ داد : هر طور كه مى خواهى بيرون
شو . و به اميران و حاجبان و مردم دستور داد كه اول بامداد براى نماز در خانه
حضرت رضا ( ع ) بروند . راوى گويد : مردم براى ديدار امام رضا ( ع ) بر سر
راهها و روى بامها نشسته بودند و زنان و كودكان نيز همگى بيرون ريخته و چشم به
راه آمدن آن حضرت بودند . همه اميران و سربازان نيز درخانه آن امام ( ع ) ،
آمدند و سوار بر مركبهاى خود ايستاده بودند تا آن كه آفتاب بر آمد . آنگاه
حضرت رضا ( ع ) غسل كرد و جامه اش را پوشيد و عمامه سفيدى از كتان بر سر بست
كه يك طرف آن را به سينه و طرف ديگرش را ميان دو شانه اش انداخته و كمى هم
عطر زده بود . سپس عصايى به دست گرفت و به همراهان خود فرمود : شما نيز كارى
كنيد كه من كردم . آنان هم پشاپيش امام ( ع ) به راه افتادند . امام پاى
برهنه در حالى كه زير جامه خود را تا نصف ساق پا بالا زده بود و دامن لباسهاى
ديگر را به كمر زده بود ، به راه افتاد تا به در خانه رسيد پس اندكى راه رفت و
آنگاه سر به سوى آسمان بلند كرد و تكبير گفت و همراهان آن حضرت نيز تكبير
گفتند . سپس به راه افتاد تا به در خانه رسيد .
سربازان آن حضرت را كه بر آن حال ديدند همگى از مركبها پايين آمدند خوشحال
ترين آنان در آن هنگام كسى بود كه چاقويى همراه داشت كه مى توانست به وسيله آن
بند نعلين خود را ببرد و پابرهنه شود . سپس حضرت ( ع ) در آستانه در تكبير
گفت و مردم نيز با او تكبير گفتند . آن چنان كه گويى آسمان و در و ديوار با او
تكبير مى گفتند . مردم كه حضرت رضا ( ع ) را به آن حال ديدند و صداى تكبيرش را
شنيدند چنان بلند گريستند كه شهر مرو به لرزه در افتاد .
اين خبر به مأمون رسيد . فضل بن سهل ذو الرياستين گفت : اى امير مؤمنان ! اگر
على بن موسى الرضا با اين حال به مصلى برود مردم شيفته او خواهند گشت و همه ما
بر خود انديشناك خواهيم شد . پس كسى را به سوى او بفرست تا وى بازگردد .
مأمون كسى را فرستاد وى از جانب مأمون به امام رضا ( ع ) گفت : ما شما را به
زحمت و رنج انداخته ايم حال آن كه دوست نداريم رنج و سختى به شما برسد . شما
از همين جا باز گرديد و همان كسى كه با مردم معمولا نماز مى خوانده امروز نيز
نماز مى گزارد .
پس امام رضا ( ع ) كفش خود راخواست و آن را پوشيد و سوار بر مركب خويش شد و
بازگشت . در آن روز كار نماز عيد مردم بر هم خورد و نماز مرتبى خوانده نشد .