صفات ظ اهري آن حضرت ، اخلاق و رفتار آن حضرت


صفات ظ اهرى آن حضرت
در فصول المهمه آمده است كه آن حضرت قامتى معتدل و ميانه داشت .
اخلاق و رفتار آن حضرت
طبرسى در اعلام الورى گويد: درباره گوشه اى از خصايص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه
آن حضرت ، ابراهيم بن عباس ( يعنى صولى ) گويد : رضا ( ع ) را نديدم كه از
چيزى سؤال شود و آن را نداند و هيچ كس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش
مى گذشت داناتر از او نيافتم . مأمون بارها او را با پرسش درباره هر چيزى
مى آزمود و امام به او پاسخ مى داد و پاسخ وى كامل بود و به آياتى از قرآن مجيد
تمثل مى جست .
آن حضرت هر سه روز يك بار قرآن را ختم مى كرد و خود مى فرمود :
اگر بخواهم مى توانم در كمتر از اين مدت هم قرآن را ختم كنم امامن هرگز به
آيه اى برنخورده ام جز آن كه در آن انديشيده ام كه چيست و در چه زمينه اى نازل
شده است .
همچنين از ابراهيم بن عباس صولى نقل شده است كه گفت : هيچ كس را فاضل تر از
ابوالحسن رضا نه ديده و نه شنيده ام . از او چيزهايى ديده ام كه از هيچ كس
نديدم . هرگز نديدم با سخن گفتن به كسى جفا كند .نديدم كلام كسى را قطع كند تا
خود آن شخص از گفتن فارغ شود . هيچ گاه حاجتى را كه مى توانست برآورده سازد ،
رد نمى كرد . هرگز پاهايش را پيش روى كسى كه نشسته بود دراز نمى كرد . نديدم
به يكى از دوستان يا خادمانش دشنام دهد . هرگز نديدم آب دهان به بيرون افكند و
يا در خنده اش قهقهه بزند بلكه خنده او تبسم بود. چنان بود كه اگر تنها بود و
غذا برايش مى آوردند غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سر سفره
خويش مى نشانيد و باآنها غذا مى خورد . شبها كم مى خوابيد و بسيار روزه
مى گرفت . سه روز ، روزه در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود : اين سه روز
برابر با روزه يك عمر است . بسيار صدقه پنهانى مى داد بيشتر در شبهاى تاريك
به اين كار دست مى زد . اگر كسى ادعا كرد كه فردى مانند رضا ( ع ) را در فضل
ديده است ، او را تصديق مكنيد . طبرسى از محمد بن ابو عباد نقل كرده است كه
گفت : " امام رضا ( ع ) در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس بود . جامه
خشن مى پوشيد و چون در ميان مردم مى آمد آن را زينت مى داد . صدوق در عيون
اخبار الرضا ( ع ) گويد : آن حضرت كم خوراك بود و غذاى سبك ميخورد . در كتاب
خلاصة تذهيب الكمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است : امام رضا ( ع ) سيد
بنى هاشم بود و مأمون او را بزرگ مى داشت و تجليلش مى كرد و او را وليعهد
خود در خلافت قرار داد . حاكم در تاريخ نيشابور گويد : وى با آن كه بيست و
اندى از سالش مى گذشت در مسجد رسول الله ( ص ) فتوا صادر مى كرد . و در
تهذيب التهذيب آمده است : رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود .
صدوق در عيون اخبار الرضا ( ع ) به سند خود از رجاء بن ابوضحاك كه مأمون
وى را براى آوردن امام رضا ( ع ) مأموريت داده بود ، نقل كرده است : به خدا
سوگند مردى پرهيزكار تر و ياد كننده تر مر خداى را و خدا ترس تر از رضا ( ع )
نديدم . وى در ادامه گفتار خود مى افزايد : وى به هر شهرى كه قدم مى گذاشت
مردم آن شهر به سويش مى آمدند و در خصوص مسايل دينى خود از وى پرسش مى كردند
و او نيز پاسخشان مى داد و براى آنان احاديث بسيارى از پدر و پدرانش ، از على
( ع ) و رسول خدا ( ص ) نقل ميكرد . چون با امام رضا ( ع ) به نزد مأمون
بازگشتم وى درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش كرد . من نيز آنچه ديده
بودم از روز و شب و كوچ و اقامتش براى وى باز گفتم .
مأمون گفت ، آرى ابن ابو ضحاك وى از بهترين مردم زمين و داناترين و پارسا ترين
ايشان است .
سمعانى در انساب مى نويسد : ابو حاتم بن حبان بستى روايت كرده است از پدرش ،
عجايب ، روايت كرده است از او ابوصلت و ديگران كه امام رضا دچار توهم مى شد و
خطا مى كرد . به اعتقاد من رضا از نسبى شريف برخوردار بود ؟ از جمله عالمان و
فاضلان محسوب مى شد و خلل در روايت او از سوى راويان است ، هيچ راوى ثقه اى از
او روايت نكرده جز آنكه متروك گشته است . يكى از روايات مشهور از آن حضرت
صحيفه است كه راوى آن بدين خاطر مورد طعن قرار گرفته است . يكى از كسانى كه
نسخه اى از انساب را در اختيار داشته ، چنان كه در نسخه چاپى اين كتاب مشهود
است ، برهامش آن چنين نوشته است : به اين گستاخى بزرگى كه از سوى اين مغرور
عنوان شده بنگر ! چگونه فرزند رسول خدا ( ص ) و وارث علم و دانش آن حضرت و
يكى از علماى عترت نبوى و امام ايشان كه بر افزونى علم و شرف وى اجماع كرده اند
در علم رسمى براى دستيابى به دنيا تلف كرده و بالاخره بر مسند قضاوت بلخ و
غير آن تكيه زده چگونه آشكار گرديده است كه امام على بن موسى الرضا توهم و خطا
كرده است ؟ حال آنكه فاصله زمانى ميان اين دو در حدود يك صد و پنجاه سال
مى باشد . اگر دشمنى با خاندان پيامبر ، كه خداوند به حب و مهر ورزى نسبت به
ايشان امر كرده است و پيامبر بر تمسك به آنان فرمان داده نيست ، پس چه دليل
ديگرى براى اثبات گفته خود دارد ؟ خدا آنان را بكشد به كجا رانده مى شوند . ؟
از قراين بر مى آيد كه يكى از خوانندگان اين كتاب كه نتوانسته چنين سخنى را
تحمل كند ، به قصد نابود كردن آن محكم بر روى آن كوبيده است ، اما آن هنوز
آشكار و روشن باقى است .