مأمون در انديشه تقرّب به امام



مأمون در انديشه تقرّب به امام

آيا مأمون كه از مادرى پارسى زاده و در دامان هواخواهان بيت علوى پرورده شده بود و از تاريخ اسلام آگاهيهاى بسيار داشت و در علم كلام چيرگى حاصل كرده بود، يك شيعى تمام عيار بود؟ آيا انتخاب امام رضااز سوى او به ولايتعهدى، ابتدا با انگيزه اى سالم صورت پذيرفت و بعداًوى از تصميم خود منصرف شد و آن حضرت را با زهر مسموم كرد، زيراچنان كه پدرش هارون روزى به وى گفته بود، سلطنت عقيم است و اگرروزى )امام( على بن موسى الرضا با وى به منازعه بر مى خواست حكومت را از او مى گرفت؟ يا اينكه انتخاب امام رضاعليه السلام به ولايتعهدى، نقشه اى بود كه ازجانب فضل بن سهل و همدستان او طرح ريزى شده بود و مأمون بدون هيچ التفاتى نقشه آنها را پذيرفت و سپس به عواقب آن پى برد و از تصميم خودبازگشت و فضل را در حمام ترور كرد و با دادن زهر به امام رضا،آن حضرت را به شهادت رساند؟ يا اينكه اين نقشه از سوى شخص مأمون و برخى از سران طراحى شده بود وتنها يك بازى سياسى به شمار مى آمد؟ آيا تمام اين احتمالات ممكن بوده است.

نگارنده با مطالعه در تاريخ به دليلى كه بطور قطع بر يكى از اين احتمالات دلالت كند، دست نيافته است، افزون بر آنكه ما بايد تمام عوامل تاريخى را بشناسيم و به هنگام تفسير يك پديده معيّن، همه اين عوامل را دقيقاً در نظر بگيريم، زيراچنين عواملى در حيات ما با يكديگر هماهنگى دارند و كلاً حيات معاصرما را مى سازند.

بنابراين چرا باور نكنيم كه گذشته هم مانند حال بوده وتمام عوامل مؤثر در حيات انسانى، در ساختن آن نقش داشته اند؟ از اين رو نگارنده به اين نظر اعتقاد دارد كه پيشينه فرهنگى مأمون وشرايط سياسى و نيز ديدگاه همدستان و محرمان وى در طرح ريزى اين نقشه گستاخانه بسيار تأثير داشته اند، آن چنان كه اگر يكى از اين عوامل كم مى شد مأمون به چنين كارى دست نمى زد.

اين سخن بدان معنى است كه انقلاب مأمون عليه امام رضا، پس ازتحوّل و تغيير شرايط سياسى، به وقوع پيوست.

مأمون به معنى واقعى كلمه شيعه نبود.

بلكه تابعيّت وى از اهل بيت و تعبّد او در اطاعت ازخدا، از برخى انديشه هاى شيعى همچون برتر دانستن اميرمؤمنان عليه السلام برساير خلفا و اعتقاد به خيانت معاويه و نظاير آنها مايه مى گرفت.

امّااعتقاد به موارد ذكرشده، در نظر ائمه عليهم السلام فرد را شيعى نمى كند.

از طرفى او خليفه بود و پيش از آنكه در پى جستجوى اصول ارزشها باشد به دنبال يافتن قدرت و دفاع از آن بود.

شايد پدرش، هارون، همچون ديگر زمامداران خودسر، كه در نزدفرزندان و محرمان راز خود به حقانيّت مخالفانشان اعتراف مى كردند، به پسر و ياران نزديك خويش به حقانيّت امام رضاعليه السلام اشاره كرده وهمين امر موجب شده است كه وجدانهاى آنان و لو براى مدّتى محدود بيدارشود.

مأمون خود نقل مى كند كه به دست پدرش شيعه شده است و داستانى را در اين باره نقل مى كند كه ذكر آن لازم نيست.

شايد مأمون براى اقناع بنى عبّاس به درست بودن راى خويش، چنين داستانهايى را مى ساخته است.

اينك به يكى از اين داستانها كه از زبان شخص مأمون نقل شده است، توجّه فرماييد: از ريان بن صلت روايت شده است كه گفت: بسيارى از مردم وفرماندهان و كسانى كه از بيعت امام رضا نا خشنود بودند، در باره اين بيعت سخنان بسيارى مى گفتند.

آنان بر اين عقيده بودند كه انتخاب امام رضا به عنوان وليعهد، نقشه فضل بن سهل ذوالرياستين بوده است.

اين خبر به مأمون رسيد.

وى در دل شب بدنبال من فرستاد.

من بدرگاه اورفتم.

مأمون گفت: اى ريان به من خبر رسيده كه مردم مى گويند: بيعت)امام( رضا نقشه فضل بن سهل بوده است؟ گفتم: اى اميرالمؤمنين!!چنين مى گويند.

گفت: واى بر تو اى ريان! چه كسى را گستاخى آن است كه نزد خليفه اى كه مردم و سران در برابرش بر پاى ايستاده اند و خلافت براى او قرار گرفته، بيايد و به وى بگويد كه خلافت را از دست خويش رها كن و به دست ديگرى بسپار.

آيا عقل چنين كارى را روا مى شمرد؟گفتم: نه به خدا اى اميرالمؤمنين هيچ كس را ياراى چنين جسارتى نيست.

مأمون گفت: به خدا چنين نيست كه مردم مى گويند، امّا من تو را از علّت اين ولايتعهدى آگاه مى سازم.

چون برادرم محمّد نامه اى به من نگاشت و مرا به سوى خود فراخواندو من از رفتن به سوى او سرپيچيدم، سپاهى را به فرماندهى على بن عيسى بن ماهان بسيج كرد و بدو دستور داد كه مرا زنجير كرده طوق بر گردنم گذارده و نزد او ببرد.

اين خبر به گوش من رسيد.

من هرثمة بن اعين را به سجستان و كرمان گسيل داشتم، امّا كار من دگرگون شد و هرثمة شكست خورد و صاحب تاج وتخت خروج كرد و بر ناحيه خراسان تسلّط يافت.

تمام اين حوادث در ظرف يك هفته بر من باريدن گرفت.

چون اين حوادث بر من واقع شد براى مواجهه با آنها نه قدرتى داشتم ونه مالى كه بدان نيرو گيرم.

شكست و ترس را در سيماى فرماندهان ومردانم مى ديدم.

تصميم گرفتم به شاه كابل بپيوندم، امّا با خود گفتم كه پادشاه كابل مردى كافر است و محمّد بدو اموالى مى بخشد و او هم مرا به وى تسليم مى كند.

بنابر اين راهى بهتر از اين نديدم كه از گناهان خود به سوى خداوند عزّ وجل توبه كنم و از او در اين حوادث يارى بجويم و بدوپناهنده شوم.

پس فرمان دادم تا اين اتاق )به اتاقى اشاره كرد( را جاروكنند.

بر من آب ريختند )غسل كردم( و دو جامه سپيد دربركردم و چهارركعت نماز گزاردم و در آن هر چه از قرآن از بربودم خواندم و خواندم وخداى را ياد كردم و بدو پناه بردم با نيّتى صادقانه باوى پيمانى استوار كردم كه اگر خداوند مرا به خلافت برساند و در برابر دشمنانم يارى ام رساند ،خلافت را در جايگاهى كه خداوند خود آن را گزارده بود، قرار دهم سپس قلبم نيرو گرفت پس طاهر را به سوى على بن عيسى بن ماهان روانه داشتم و كارش بدانجا رسيد كه رسيد.

هرثمة را نيز به سوى رافع بن اعين فرستادم.

او بر رافع چيرگى يافت و او را كشت.

از آن پس سپاهى به سوى صاحب سرير گسيل كردم و با او از در صلح و سازش در آمدم و بدواموالى بخشيدم تا اينكه بازگشت.

كار من همچنان نيرو مى گرفت تا آنكه محمّد نيز بدان عاقبت دچار شد و سرانجام خداوند خلافت را براى من هموار كرد و مرا بدان برگماشت.

چون خداوند عزّ و جل، بدانچه با او پيمان بسته بودم وفا كرد من هم تمايل يافتم كه به پيمان خود با خداوند تعالى وفا كنم.

بنابر اين هيچ كس را بدين كار )خلافت( سزاوارتر از على بن موسى الرضا نيافتم.

امّا اوخلافت را با شروطى كه بر من تعيين كرد و تو خود نيز آنها را مى دانى نپذيرفت.

اين علّت برگزيدن امام رضا به ولايتعهدى بود.

(43) شايد اين علّت هم يكى از همان عوامل مساعد باشد افزون بر آنكه برجسته ترين عواملى كه مأمون را به چنين اقدامى واداشت همان شرايطسياسى بود كه پيش از اين بدانها اشاره كرديم، زيرا رابطه مأمون باعبّاسيّان، به خاطر اينكه برادرش امين را به قتل رسانده بود، بسيار تيره بود.

همچنين فرماندهان عرب به خاطر برتريهايى كه مأمون به فرماندهان ايرانى مى داد از وى چندان دل خوشى نداشتند، امّا هواخواهان بيت علوى فرصت را براى انتقام از حكومت جبار عبّاسى آماده ديدند ودرهر ديارى پرچم قيام و مخالفت برافراشتند بنابراين با چنين اوضاعى مأمون نمى توانست در مسند قدرت دوام بياورد.

امّا نتايج نقشه هاى مأمون و بادهاى تقديرى كه در جهت او وزيدن گرفته بود، عبارت بودند از: 1 - كسب دوستى ومودّت طرفداران علوى ها باولايتعهدى امام رضاعليه السلام.

2 - فرونشاندن آتش انقلابها، با اندكى بذل و بخشش به جاى استفاده از عمليّات نظامى.

3 - توجّه به عبّاسيّان و كسب دوستى آنان و بازگشت به خطّ آنها پس از تصفيه فضل بن سهل و به شهادت رساندن امام رضا.

بدين ترتيب بود كه مأمون توانست در مسند حكومت باقى بماندوپس از خود از تخت خلافت عبّاسى محافظ كند.



پاورقي


43) بحار الانوار، ج 49، ص 127 و 128.