افق هاي علم امام





افق هاى علم امام.

چهار تن از امامان شيعه فرصت نشر اسلام را پيدا كردند.

اين چهار تن عبارت بودند از امام على، امام باقر، امّا جعفر صادق و امام رضاعليهم السلام.

اگر چه تمام ائمه در اين مهم كوششهايى بخرج داده اند، اما شرايط براى اين چهار تن بيش از ديگران آماده بود.

پيش از اين، در شرح زندگانى و سيماى امام باقر از علم ائمه و منابع متعدد آن سخن گفتيم و در اينجا نيازى به تكرار آن نمى بينيم و در اينجاتنها در باره افق هاو كرانه هاى علم و دانش امام رضا كه از احاديث آن حضرت به دست مى آيد، به بحث و گفتگو مى پردازيم.

يقطينى روايت كرده است: چون مردم در امامت امام رضا اختلاف نظر پيدا كردند مسائلى را كه از آن حضرت پرسيده بودند و پاسخهايى كه او داده بود گرد آوردند، كه به 15 هزار مسأله رسيد.

(37) امام عليه السلام خود يك بار فرمود: "در روضه مى نشستم.

در مدينه علماى بسيارى بودند و هرگاه يكى از آنان از پاسخ در مى ماند به من اشاره مى كردو مسائلى را پيش من مى فرستاد و من بدانها پاسخ مى گفتم".

(38) امام در حالى كه تنها بيست و اندى از عمر شريفش مى گذشت، درمسجد رسول خدا مى نشست و فتوا مى داد.

براى آنكه با نقش امام رضا در اين باره بيشتر آشنايى حاصل كنيم بايداندكى به عقب بازگرديم.

حزب عبّاسى كه پس از خلاء سياسى ناشى از عدم سلطه اموى، برگرده مسلمانان سوار شده بود خود را در برابر جريانهاى سياسى مخالف يافت.

اين جريانها بر فكر و انديشه تكيه داشتند و به نظريات فرهنگى و علمى مسلّح بودند.

در مقدّمه جريانها بايد از جريان علوى ياد كرد.

اين جريان علاوه بر رهبرى مردم در مسائل فكرى، رهبرى مخالفتهاى سياسى را نيزدر دست داشت.

حزب عبّاسى كه در خلاء فكرى كُشنده اى به سرمى بردچاره اى جز اين نيافت كه در صدد كاوش از منابع فكرى خارجى برآيدوبر همين اساس بود كه نهضت ترجمه را نيرو بخشيد و پيش از پرداختن به كتابهاى علمى به ترجمه كتابهاى فلسفى توجّه كرد.

اين حركت موجب اضطراب فكرى و آشفتگى فرهنگى امّت اسلامى شد و وحدت امّت را باخطر روبه رو ساخت.

عوامل متعددى در پديدآوردن اين خطر نقش داشتند: اوّلاً: دور نگه داشتن متفكران از مسائل و مشكلات سياسى.

ثانياً: ازدياد نافرمانى هاى سياسى و جنگهاى داخلى كه طبعاً امّت رابه نگرانى فكرى بيشتر مى كشانيد.

ثالثاً: وجود جريانهاى ناآشنا كه هدف آنها تباه كردن فرهنگ جامعه و مبارزه با اسلام به نام اسلام بود.

اين امر از طريق حركتهاى سياسى مرتبط با كفّار تغذيه مى شد.

در دوران خلافت مأمون، اين اضطراب فكرى به اوج خود رسيدوهمين مسأله موجب شد تا امام رضاعليه السلام عهده دار برخورد با آن شود.

انتقال آن حضرت به پايتخت ديار اسلام و پذيرفتن ولايتعهدى مأمون، باعث شد كه وى در متن برخوردهاى فكرى قرار بگيرد.

امام رضا با ارباب ملل ومذاهب گوناگون، مناظره هاى بسيارى ترتيب داد.

اين مناظره ها توسّط علماى بزرگوار ما، همچون شيخ صدوق رحمه الله،در كتابهاى مستقلى مثل عيون اخبار الرضا به رشته تحرير درآمده است.

هنگامى كه در سخنان و دلايل امام رضا در مقابل مخالفان دقيق مى شويم، آنها را بسيار علمى و عميق مى يابيم.

اين خصوصيات خودبيانگر سطح فرهنگى روزگار آن حضرت است، زيرا ائمه عليهم السلام نيز همچون پيامبران عليهم السلام متناسب با عقول مردم و در حدّ افكار و انديشه هاى آنان، باآنها سخن مى گفتند.

همچنين از تأمل در سخنان آن حضرت در مى يابيم كه وى در صددبرخورد با تشكيكها و ترديدهايى بوده كه از سوى دشمنان، بويژه جنبه عقلانى احكام آن، انتشار مى يافته است.

از همين روست كه احاديث بسيارى از امام رضا در خصوص علل وفلسفه شرايع و حكمتهايى كه درپس احكام دينى نهفته، نقل شده است.

دسته اى ديگر از سخنان درخشان آن حضرت به امور مربوط به زندگى اختصاص دارد.

رساله طبى آن حضرت موسوم به "طب الرضا" جزوهمين دسته است.

يكى از ويژگيهاى حيات علمى امام رضا آن است كه سخنان آن حضرت در تمام محافل اسلامى مورد قبول واقع مى شد.

به نظر نگارنده حتّى ورودامام عليه السلام به شهر نيشابور، يكى از پايتختهاى علمى جهان اسلام در آن روزگار، نمودار توجّه و اهتمام علماى اسلام به احاديث امام رضامى تواند باشد.

اجازه دهيد به اين ماجراى شگفت انگيز گوش بسپاريم: امام رضاعليه السلام در سفر خود كه منجر به شهادت او شد، به نيشابور قدم نهاد.

او در كجاوه اى كه بر استرى سياه و سپيد قرار داشت و ركابى از نقره خالص بر آن بود، نشسته بود.

دو تن از پيشوايان و حافظان احاديث نبوّى، ابوزرعه و محمّد بن اسلم طوسى، كه خدايشان رحمت كند، دربازار با آن حضرت برخورد كردند و گفتند: اى سرور فرزند سروران، اى امام فرزند امامان، اى از تبار طاهره رضيه، اى چكيده پاك نبوّى! به حق پدران پاك و اجداد بزرگوارت،سيماى مبارك و خجسته ات را به ما بنمايان و حديثى از پدرانت و ازجدّت )رسول خداصلى الله عليه وآله( براى ما روايت كن.

امام فرمود تا استر را نگه دارند.

سايبان را كنار زد و چشمان مسلمانان به ديدن رخسار مبارك و خجسته اش روشن گرديد.

دو سر گيسوان اوهمچون گيسوان رسول خدا صلى الله عليه وآله بود.

مردم از هر صنف و طبقه اى بر پاى ايستاده بودند.

عدّه اى فرياد مى زدند و گروهى مى گريستند و دسته اى جامه چاك مى زدند و برخى چهره در خاك مى ماليدند.

گروهى پيش مى آمدند تا افسار استر او را به دست گيرند وعدّه اى هم به طرف كجاوه گردن مى كشيدند.

روز به نيمه رسيده بود.

سيل اشك جارى شد و صداهافروخوابيد و پيشوايان و قاضيان بانگ برآوردند: "اى جماعت بشنويد و به ياد بسپريد و با آزردن عترت رسول خداصلى الله عليه وآله، او را ميازاريد و خاموش باشيد".

آنگاه امام رضا حديث زير را براى آنان ايراد فرمود.

24 هزار قلمدان بجز مركب دانها در آن روز شمرده شد.

ابوزرعه رازى و محمّد بن اسلم طوسى آماده نوشتن حديث رضا امام شدند.

پس آن حضرت فرمود: "حدثنى ابى موسى بن جعفر الكاظم قال:حدثنى ابى جعفر بن محمّد الصادق قال: حدثنى ابى محمّد بن على الباقرقال: حدثنى ابى على بن الحسين زين العابدين قال: حدثنى ابى الحسين بن على شهيد ارض كربلاء قال: حدثنى ابى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب شهيد ارض الكوفه قال: حدثنى اخى و ابن عمى محمّد رسول اللَّه ]صلى الله عليه وآله [قال: حدثنى جبرئيل عليه السلام قال سمعت رّب العزة سبحانه و تعالى يقول: ]كَلِمَةُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنى، فَمَنْ قالَها دَخَلَ حِصْنى، وَمَنْ دَخَلَ حِصْنى أَمِنَ مِنْ عَذابى.

[ صدق اللَّه سبحانه و صدق جبرئيل و صدق رسول اللَّه و الائمة]عليهم السلام [".

استاد ابوالقاسم قشيرى گويد: "اين حديث با اين سند به يكى ازاميران سامانى رسيد.

او اين حديث را با طلا بنوشت و وصيّت كرد كه آنرابا وى به خاك سپارند.

چون بمُرد در خواب ديده شد.

از او سؤال كردند، خداوند با تو چه كرد؟ پاسخ داد: خداوند مرا با گفتن لا اله الَّا اللَّه وتصديق خالصانه ام به رسالت محمّدصلى الله عليه وآله و نوشتن اين حديث به طلا از روى تعظيم و احترام مراآمرزيد.

(39)

پاورقي


37) بحارالانوار، ج 49، ص 97.

38) همان مأخذ، ص 100.

39) بحار الانوار، ج 49، ص 127 - 126.