ضحاك بن مزاحم هلالي


ضحاك بن مزاحم هلالى

مـى تـوان گفت : ضحاك بن مزاحم هلالى كوفى بلخى , درگذشته به سال يكصد وپنج , (كه شرح حـال او پـيـش از ايـن آمده ) بزرگترين شخصيتى است كه به علم تفسير اختصاص يافته و به آن , شناخته شده است , او در اين علم , روشى ويژه داشت , گروه بسيارى از شاگردان در خراسان از او دانش آموختند و از او تفسيرروايت كردند.

درباره استادى كه ضحاك علم تفسير را از او تعليم گرفته دانشمندان به اختلاف سخن گفته اند: برخى مى گويند: او تعدادى از صحابه را درك كرده كه ازجمله آنها عبداللّه بن عباس , درگذشته سـال شـصت وهشت هجرى ((206)) مترجم ومفسر قرآن و آگاهترين صحابه , نسبت به تاءويل آن بـود, كـه قـرآن را از او آمـوخـت وتـفـسـير را از وى فراگرفت ياقوت حموى مى گويد: ((207)) ضـحـاك , ابـن عـبـاس وابـوهريره را درك كرد .

ابن حجر عسقلانى گويد: ((208)) ضحاك , از عبداللّه بن عمر,و عبداللّه بن عباس و ابوهريره و ابوسعيد, وزيدبن ارقم و انس بن مالك , روايت كرده است .

برخى ديگر گويند: او, ابن عباس و حتى , غير او از صحابه را درك نكرده ,بلكه تنها سعيدبن جبير اسدى را كه در سال نود و پنج به شهادت رسيد ((209)) وبزرگترين شاگرد ابن عباس در تفسير بـود, درك كـرده و عـلـم تفسير را از او آموخته است , اساسا تفسير ابن عباس از او نقل شده است .

عبدالملك بن ميسره هلالى كوفى , درگذشته دهه دوم از سده دوم ((210)) , مى گويد: ضحاك , ابـن عـبـاس رادرك نـكـرد, بـلـكـه تـنـهـا در رى سعيدبن جبير را ملاقات كرد و تفسير را از او فراگرفت ((211)) .

شگفت آور اين كه از خود ضحاك درباره تعيين استادش در تفسير, روايات متضادى نقل شده است .

از بـعـضـى چنان بر مى آيد كه ابن عباس را ملاقات كرده ومدتى نه چندان كوتاه با او بوده و از او روايت نقل كرده است .

ابوجناب يحيى بن ابوحيه كلبى كوفى , درگذشته سال يك صد و پنجاه كه از شـاگـردان ضـحـاك بوده است مى گويد: ضحاك گفته است .

((212)) هفت سال همراه ابن عباس بودم .

در بـرخـى از روايـات تـاءكيد شده است كه به كلى , ابن عباس را نديده و به چيزى از او نياموخته است : عبدالملك بن ميسره هلالى مى گويد ((213)) : به ضحاك گفتم : آيا [دانش تفسير را] از ابن عـباس آموخته اى گفت : نه , پرسيدم : پس آنچه روايت مى كنى , از چه كسى گرفته اى ؟

گفت : از تو, از فلان و از بهمان .. مشاش مروزى ((214)) كه از شاگردان ضحاك بوده ((215)) , مى گويد: از ضـحـاك پرسيدم :آيا ابن عباس را ملاقات كرده اى ؟

گفت : نه , به او گفتم ((216)) : آيا از ابن عباس (روايتى ) شنيده اى ؟

گفت : نه .

شـگـفـت انـگيزتر, اين كه , اساتيد تفسير ضحاك و سلسله هاى راويان او نيز درمعرفى استادش در تـفسير, متناقض است , زيرا بعضى از آنها اشاره دارد كه ضحاك بسيارى از مطالب تفسيرى خود را بـه طور مستقيم و بدون واسطه , از ابن عباس دريافت كرده است , ((217)) و برخى از آنها سندش بـه خـود ضـحـاك مـنـتـهى مى شود بدون اين كه آنها را به ابن عباس يا جز او از صحابه و تابعان نسبت دهد. ((218)) بـه نظر مى رسد كه ضحاك هرگز ابن عباس را ملاقات نكرده و تفسيرى از اونياموخته است , زيرا در منابع گوناگون شرح حال ابن عباس , نشانى از اين نداردكه او از اساتيد ضحاك بوده و به رغم اين كه از شرح حال ضحاك در برخى منابع ظاهر مى شود كه از شاگردان ابن عباس بوده ((219)) , امـا نه از مكانى كه آنها يكديگررا ملاقات كرده باشند در آن منابع چيزى نوشته شده و نه از زمانى كه از ابن عباس چيزى آموخته باشد در آنها خاطر نشان شده است .

واضـح اسـت كـه سـنـدهاى تفسير ضحاك كه ابن جرير آنها را ذكر كرده , همگى مطمئن و قوى نيست , بلكه برخى از آنها داراى اختلاف و ضعف مى باشد, زيرابعضى از آنها اشاره دارد كه ضحاك بـرخى از تفاسير را از عبداللّه بن مسعود هذلى روايت كرده ((220)) , و اين بعيد به نظر مى رسد چرا كه هنوز ضحاك كودكى خردسال و سنش به ده سال نرسيده بود كه ابن مسعود در سال سى و دو از دنـيـا رفت ((221)) ولى ضحاك در سال يكصدوپنج در حالى كه هشتاد سال از عمرش گذشته بود,وفات يافت .

بـهـتـر ايـن است كه بگوييم ضحاك افزون بر چهل سال با ابن عباس همزمان بوده , اما كسانى كه نسبت به احاديث ضحاك آگاهى داشته و آنها را نقد وبررسى و آزمايش كرده اند, اتفاق نظر بر اين دارند كه او چيزى از ابن عباس نشنيده است و ترجيح داده اند كه بگويند: او در رى , سعيدبن جبير را ملاقات كرده و تفسير ابن عباس را از وى گرفته است .

((222)) ضـحـاك كـتابى در تفسير داشته , كه نابود شده و به ما نرسيده , اما ابن جريرطبرى بر آن آگاهى يـافـتـه و از آن سود برده است .

اين كتاب يكى از منابع پر ارزش تفسير طبرى , بلكه شامل قسمت اعـظـم آن مـى شود, زيرا مطالب فراوانى از آن نقل و از دو طريق آنها را ذكر كرده است ((223)) و اگر تفسير ضحاك از تفسير طبرى جدا مى شد, خود تفسير بزرگى را تشكيل مى داد.

ضحاك جزء مكتب اصحاب حديث است نه از مكتب طرفداران راءى , ازاين رو در تفسير خود به نقل روايات ماءثور, اعتماد مى كند.

او در تفسير, رويه خاصى داشت , به تفسير لغوى و ادبى اهميت مى داد, وعلت گرايش وى به اين تـفسير اين بود كه او نسبت به علم لغت و نحو ((224)) شيوه هاى گوناگون زبان عربى آگاهى و تـوانـايـى داشت و به كاربردهاى دقيق كلمات عربى آشنا بود مضافا اين كه از شعر شاعران دوران جاهليت و نيز دوران اسلام با اطلاع بود.

ضحاك در شيوه تفسيرى خود پيرو ابن عباس پايه گذار روش تفسيرى لغوى ادبى بود. ((225)) و با اين كه مطالب فراوانى را از تفسير ابن عباس نقل كرده , اما درهمه موارد پيرو او نبود زيرا تنها به نـقل از تفسير او, بسنده نمى كرد, بلكه مطالب فراوانى هم از خود بر آن مى افزود, به عنوان مثال , بـسـيـارى از كـلمات و آياتى را كه ابن عباس از تفسير آنها اعراض كرده و يا شرحى از او براى آنها نرسيده است اوشرح داده و در تفسير تعداد فراوانى از الفاظ, با وى مخالفت كرده است .

ضحاك گاهى به تفسير كلمات مفرد پرداخته و گاهى قسمتهايى از آيات راتفسير كرده و زمانى به تفسير كامل آيات پرداخته است و شاهد بر اين انواع سه گانه در تفسير لغوى ادبى او آن قدر زياد است كه مقام گنجايش نقل آن نيست و آنها در تفسير ابن جرير طبرى براى همه سوره هاى قرآن , پـراكنده است .

اگر مابراى هر يك از انواع سه گانه تفسيرى او, نمونه هاى محدودى تنها از تفسير سـوره بـقـره بـياوريم , برخى از آنها, اين انواع تفسير لغوى ادبى را روشن مى كنند و برخى موجب بـى نيازى از ذكر ساير مثالها مى شوند, زيرا بعضى از نمونه هايى كه در آن تفسير ذكر شده , تكرارى است .

مـثـال تفسير ضحاك براى كلمات مفرد, مطلبى است كه از او در تفسير اين آيه روايت شده است : ولهم عذاب اليم (البقره / 10) كه مى گويد: ((226)) اليم يعنى دردآور و هر چه اليم در قرآن باشد, به معناى دردآور است .

از جمله , تفسير او راجع به اين آيه است : فيه ظلمات ورعد وبرق (البقره /19)مى گويد: ((227)) ظلمات به معناى گمراهى و برق به معناى ايمان است .

از جـمـلـه , تـفـسـير او براى اين آيه است : وايدناه بروح القدس (البقره /87)مى گويد: ((228)) وايدناه يعنى : نصرناه او را يارى مى كرديم ((229)) .

نمونه هاى تفسير ضحاك براى اجزاى آيات به قرار زير است : از جمله تفسير او در اين آيه : وبءوا بغضب من اللّه (البقره / 61) گفته است ((230)) .

[يعنى يهود عنود] مستحق خشم از طرف خدا شدند.

از جـمـلـه در ايـن آيه : واحاطت به خطيئته مى گويد: ((231)) يعنى به سبب گناهانش مرده است .

از جمله , در تفسير اين آيه : لتكونوا شهدآء على الناس (البقره / 143) مـى گـويـد: ((232)) مراد كسانى هستند كه در هدايت استقامت دارند و همينهاهستند كه روز قـيـامت عليه مردمى كه پيامبران خدا را تكذيب كردند و نسبت به آيات خداوند كفر ورزيدند, (در پيشگاه خدا) گواهى مى دهند. ((233)) نـمـونـه تـفـسـيـر ضحاك از آيه كامل , اين است كه در آيه : يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقـنـاكم و اشكروا, للّه ان كنتم اياه تعبدون (البقره /172) مى گويد: ((234)) يا ايها الذين آمنوا: صدقوا, اى كسانى كه (حق را) پذيرفته ايد, كلوا من طيبات مارزقناكم : از روزى حلالى كه ما براى شما حلال كرده ايم , بخوريد, چرا كه من آنهارا بر شما حلال كرده ام پس برايتان پاكيزه است , يعنى از چيزهايى كه شما بر خودحرام كرده بوديد و خوردنيها و نوشيدنيهايى كه من بر شما آنها را حرام نـكـرده بودم .

واشكروا للّه , يعنى خدا را بر نعمتهايى كه شما را روزى كرده و برايتان پاكيزه ساخته , چنان كه شايسته است , ثنا گوييد, ان كنتم اياه تعبدون اگر گردن نهاده بردستور او و شنونده و فـرمـان بردار فرمان او هستيد, پس از آنچه خوردنش را برشما روا داشته و آن را برايتان پاكيزه و حلال كرده , بخوريد و آنها را بر خود حرام ندانيد و از پيروى گامهاى شيطان بپرهيزيد.