سخن پاياني


سخن پايانى

در دوران بـنـى امـيه , آموزشهاى دينى در سرزمين خراسان از شكوفايى نيرومندى برخوردار بود.

آغازگر برخى از اين آموزشها كه پايه اصلى آن را بنا نهادند, همان صحابه اى بودند كه در خراسان اقامت داشتند, اما تابعانى كه جانشين آنها شدند آهمان كسانى كه آن را گسترش دادند و بر عمق آن افـزودنـد, گروهى پس از گروهى به تعليم قرائت و تفسير قرآن و نقل حديث و آموزش احكام فـقـهـى پـرداخـتـنـد و درمـيان آنها برخى دانشمندان برجسته بودند كه نسبت به اين تعليمات شـنـاخـت دقيقى داشتند و با علماى بلاد ديگر برابرى كردند و در هيچ فرعى از فروع از آنهاعقب نبودند.

ضـحـاك بـن مـزاحـم هـلالى كوفى بلخى و يحيى بن يعمر عدوانى بصرى مروزى بزرگترين قراء خراسان و درخشنده ترين آنها در دوران بنى اميه بودند و شاگردان بسيارى , دانش قرائت را از اين دو آمـوخـتـند و در باب حروف قرآن نيز از اين دودانشمند, رواياتى وارد شده است و دانشمندان ديـگـر نـيـز قـرائت ايـن دو را نـقـل كـرده و به تشريح صورتهاى مختلف و توضيح مشكلات آنها پـرداخته اند.ضحاك (علاوه بر علم قرائت ) از معروفترين مفسران و معتبرترين آنها درخراسان اين دوران نـيـز بـود, بلكه او اسوه تفسير و منبع آن بود, از اين رو مى توان گفت : وى نخستين كسى است كه منتهاى تلاش خود را در اين باره انجام داد و به آموزش آن همت گماشت .

او فقط روايات صـحـيـح را مـورد بحث قرار مى داد و به روايات ضعيف اعتنايى نداشت , از روايات اسرائيلى بكلى دورى مى كرد او ازكسانى بود كه تفسير لغوى و ادبى قرآن را پايه گذارى و استوار ساختند .

او در ايـن بـاره پـيـرو عبداللّه بن عباس بود و تفسيرش را از سعيدبن جبير اسدى كوفى اخذكرد .

تفسير ضـحاك را شاگردان فراوانش در خراسان منتشر كردند واكثرآنهااصرار داشتند كه فقط از تفسير او روايت كنند و تفسير او را با تفسير ديگران نياميزند, جز مقاتل بن سليمان بلخى كه با روش استاد و ويژگيهاى وى از تحقيق واحتياط مخالفت كرد, از اين رو به جعل و دروغ پردازى متهم شد و به روايات اسرائيلى بسيار دلبسته شد, و هدفش را بر اين قرار داد كه ميان نص قرآن وروايات يهودى و نصرانى جمع كند.

بـيـشتر صحابه و تابعانى كه در خراسان اقامت داشتند در خصوص نقل حديث در اين دوران بهره فراوانى بردند آنان در شهرهاى بزرگ خراسان كه عربها در آنهااستقرار يافته و متوطن شده بودند, پـراكـنده شدند يا در حوالى و اطراف آن اقامت گزيدند و مسجدهاى آن مكانها را مركز تدريس و تعليم قرار دادند و برخى ازاهل خراسان كه اسلام اختيار كردند و عربى آموختند در اين حلقه هاى درس شركت كردند و در علم حديث داراى شناخت شدند و در علم و دانش منزلت ومقام به دست آوردند.

گروه عمده اى از محدثان در خراسان از نظر مالى تنگدست , اما در نقل روايت دقيق بودند و بهتر آن مـى دانـسـتـند كه علم را شفاهى از زبان اساتيد كسب كنند, تا اين كه آن را از كتابها بياموزند, چـنـان كه روايت حديث و حفظ آن را برنوشتن و جمع آوريش ترجيح مى دادند, به جز ابراهيم بن طهمان هروى نيشابورى كه فردى متمول و ثروتمند بود كه هم روايت حديث را نقل مى كرد وهم آن را مى نوشت .

در عـصـر امـوى , فـقهاى صحابه و تابعين كه به خراسان آمده بودند, درباره احكام فقهى و قضا و داورى مـيـان مـردم تاءثير بسزايى داشتند و اين گروه به دودسته تقسيم مى شدند, برخى , ويژه تحقيق , مطالعه و فتوا و بيان احكام بودند ودسته دوم امور آموزش و تعليم و نيز منصب قضاوت و داورى را به عهده داشتند.بيشتر آنان از فقيهان مورد اعتماد بودند و در بيان احكام به كتاب خدا و سنت رسولش 9 مراجعه مى كردند و سخت به اين دو, پايبند بودند.