زمن بگوي به موسي مرو به وادي طور



زمن بگوي به موسي مرو به وادي طور

بيا بيا كه بود جنّت آستان رضا

بيا بيا كه بود خاك او حريم خدا

بيا كه طور كليم است و وادي ايمن

بيا كه جلوه حق است و صحنه سينا

زمن بگوي به موسي! مرو به وادي طور

بيا به صحنه سيناي زاده موسي

بيا كه وادي طور است و سر به سر نور است

كه رفته است زهوش اندر او دوصد موسي

بگو تو نيز به موسي ميا به وادي او

كه از تو محو شود معجز يد بيضا

عصاي خويش بنه! ورنه شير پرده او

زجاي خيزد و بلعد عصا و اژدرها

از كتاب: علي(عليه السلام) فروغ ولايت