بعيد نيست خراسان اگر به كعبه ببالد



بعيد نيست خراسان اگر به كعبه ببالد

غني به كعبه ببالد، فقير سوي تو آيد

فداي خاك تو گردم كه حَجّة الفقرايي

بعيد نيست خراسان اگر به كعبه ببالد

تو هم صفات خدا، هم تو كعبه، هم تو منايي

بَلي كه آيه تطهير شد به شأن تو نازل

از آنكه مظهر حقّي و مستحقّ ثنايي

تو زمزمي و تو حِجْري، تو ركني و تو مقامي

بيا به دور تو گردم تو مروه اي تو صفايي

خوش آنكه جاي حَجَر خاك آستان تو بوسد

تو بنده اي نه خدايي، نه از خدا تو جدايي

مشيّت ازلي بود تا به شهر خراسان

زجور و كينه مأمون شهيد زهر جفايي

ميان حجره چنين گفت: كاي صبا به مدينه

بگو به نور دو چشمم، عزيز من! تو كجايي

تقي! بيا! دم مردن به شهر طوس، غريبم

در انتظار تو باشم كه كي ز در تو درآيي

منم گداي تو (صالح) كه غرق بحر گناهم

چه مي شود دم مردن، دمي كنار من آيي

حسان