عنايت حضرت به زائري كه در راه از دنيا برود



عنايت حضرت به زائري كه در راه از دنيا برود

عالم ربّاني مرحوم «حاج ميرزا حسن لواساني» آورده است كه: سه نفر از جوانان ثروتمندِ نجف به محضر يكي از علماي بزرگ كه در همسايگي آنان بود رفتند و گفتند: «حضرت آيت اللّه! پدر ما اينك حدود چهل سال است كه به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) مي رود و هر بار مسافرت او ماهها به طول مي انجامد. اينك كه بسيار پير و ناتوان شده ما با مسافرت زيارتي او موافق نيستيم امّا او آماده حركت است و ما نگرانيم كه در راه تلف شود، بدين وسيله تقاضا مي كنيم او را نصيحت كنيد تا شايد منصرف شود.»

آن عالم بزرگوار مي پذيرد و به خانه آنان مي رود امّا نصيحت او سودي نمي بخشد و مرد سالخورده بر حركت خويش اصرار مي ورزد.

مرد عالم مي پرسد: «اين همه اصرار براي چيست؟»

پاسخ مي دهد كه: «دوست عزيز! جهتي دارد.» و آنگاه مي افزايد: «حدود سي سال پيش دوستي داشتم كه به همراه او اين سفر را هر ساله انجام مي دادم امّا در سفري او بيمار شد و در راه از دنيا رفت.

نه آبي براي غسل دادن او داشتم و نه پارچه اي براي كفن كردنش و نه امكاني براي تجهيز و به خاكسپاري او. به ناچار پيكر او را براي اينكه طعمه درندگان نشود در نقطه اي پنهان كردم و به سوي روستايي شتافتم تا كمك بگيرم. شب را در آنجا ماندم و روز بعد كه به همراه چند نفر براي خاكسپاري او آمدم، ديگر اثري از جسد او نيافتم. در اوج تحيّر و سرگرداني بودم كه ديدم شخصيّت گرانقدري از راه رسيد، نفهميدم از كجا آمد؟ آسمان يا زمين؟

او فرمود: «من جسد دوستت را شب گذشته تجهيز و به خاك سپردم و اين هم قبر اوست.» به نقطه اي كه اشاره كرد رفتم و صورت قبري را ديدم.

آنگاه خطاب به من فرمود: «تو هم اينك به هدف خويش رسيدي بازگرد!»

گفتم: «چگونه به هدف خويش رسيدم با اينكه من عازم زيارت حضرت رضا(عليه السلام) هستم.»

فرمود: «همان است كه گفتم.»

پرسيدم: «آخر چگونه؟»

فرمود: «اگر زيارت صاحب قبر را در مشهد مي خواهي كه نايل شدي و اگر قبر و حرم را مي خواهي برو.»

و فرمود: «به شيعيان ما پيام ده كه: هر كس در راه زيارت ما از دنيا برود، ما خود او را تجهيز مي كنيم و به خاك مي سپاريم.»

خود را بر روي پاي مباركش افكندم كه ببوسم دريغا كه كسي را نديدم... و اينك از آن تاريخ تاكنون هر سال مشرّف مي شوم تا به فيض عظيمي كه دوستم نايل شد، نايل آيم.

آري! اين داستان من است با اين بيان، اگر باز هم شما مرا از رفتن به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) منع مي كنيد، مي پذيرم.»

و آنگاه آن عالم بزرگوار فرمودند: «هرگز! نه تنها شما را بازنمي دارم بلكه خود نيز از اين پس همه ساله همسفر تو خواهم بود.»

و هر دو آنقدر به زيارت دوست، همه ساله شتافتند تا خداوند اين دو را نيز در راه زيارت هشتمين امام نور به بارگاه خود پذيرفت.

( - كرامات صالحين، ص 212. )