شفاي دختر فلج



شفاي دختر فلج در سال 1373

دختر خانمي به نام «معصومه محسن پور» فرزند جليل اهل و ساكن اهواز، سال اوّل تجربي كه در اثر ناراحتيهاي عصبي از ناحيه هر دو پا فلج مي شود و به وسيله ماشين و مساعدت ديگران، به مدرسه مي رفته به طوري كه مسئولين مدرسه به خاطر مشكلاتي كه در محيط مدرسه به بار مي آورد، از حضور وي در كلاس درس، ممانعت به عمل مي آوردند و والدين او در اهواز و تهران به دكترهاي متخصّص مانند: دكتر علوي فاضل روان پزشك، دكتر ده باشي متخصّص مغز و اعصاب، دكتر تك منش و دكتر جعفر پهلوي متخصّص مغز و اعصاب و روان و... مراجعه مي كنند ولي هيچگونه نتيجه اي نمي گيرند.

با توجّه به علاقه شديد معصومه، او را در تابستان سال 1373 به مشهد مقدّس، به حرم مطهّر حضرت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) آورده و در پشت پنجره فولاد به ضامن آهو و شفابخش دردهاي بي درمان و سلامتي بخش بيماراني كه دكترها از علاج او عاجز مانده يعني واسطه ميان خالق و مخلوق، ربّ مربوب، جلوه اتمّ جمال حق و مظهر كامل كمال مطلق، حضرت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) متوسّل مي شود.

در همان شب اوّل، تير دعا به هدف اجابت رسيده و در عالم خواب، امام هشتم(عليه السلام) را به صورت نوري مي بيند كه وي را دلداري مي دهد و مي فرمايد: «تو شفا مي يابي، عجله نكن!»

با اين خواب، روزنه اميد در قلب او گشوده مي شود و با قلبي سوزان و ناله جانسوز، دامن آن امام نور را مي گيرد، بالأخره در مورّخ 1373/5/23 هجري شمسي ساعت 2/15 دقيقه بامداد احساس مي كند عنايت مطلقه آن امام راستين و شافع دنيا و واپسين، شامل حال او گرديده و از ناراحتي پا اثري نيست، از جا برمي خيزد و از خواهرش كه در كنار او آرميده بود مي خواهد همراه او به داخل حرم مطهّر مشرّف شود.

او بدون اينكه احتياج به كمك و مساعدت ديگران داشته باشد، داخل حرم رفته و به آستان بوسي هشتمين ستاره آسمان ولايت و امامت، توفيق مي يابد.

بدينوسيله به بركت امام هشتم غنچه هاي زندگي دوباره به روي او شكوفا مي شود.

( - اين قضيّه به دست يكي از خادمين حرم مطهّر كه شاهد جريان بوده نوشته شده و در همان تاريخ ياد شده (1373/5/23) دراختيار اينجانب قرار گرفت. )