شفاي رقيّه از بيماري غش



شفاي رقيّه از بيماري غش

دختري به نام رقيّه اهل و ساكن تبريز، گرفتار بيماري «نورويتكي» (غش) كه هرگونه آسايش را از اهل خانه گرفته وخانواده او با قرض و فروش اشيا لازم زندگي، رقيّه را نزد تمامي اطبّاي متخصّص اعصاب و روان، مي برند امّا هر روز وضعيّت جسمي و روحي بيمار حادتر مي شود؛ بطوري كه دفعات حمله و بيماري، به روزي هشت بار بالغ مي گردد.

همه با حسرت و افسوس به چهره جوان و پرمهر رقيّه مي نگرند و جز سر تكان دادن و دست بر دست كوفتن، كاري ديگر نمي توانند انجام دهند و نسخه پزشكان نيز كاري از پيش نمي برد.

با راهنمايي اين و آن، دخترك را نزد دعانويسهاي ساكن در گوشه و كنار و كوچه هاي پيچ در پيچ مي بردند، امّا هيچ وردي نتوانست بر جان و روان رقيّه اثر بگذارد و دخترك، پيش چشم عزيزانش، تحليل مي رفت و خانواده، در غصّه و ماتم به سر مي برد.

همسايگان و نزديكان، هر كس نظري مي داد، بعضي معتقد به چشم زخم و حلول جنّ در درون او بودند و اهل خانه جز توسّل به خدا و دعاهايي كه با اشك دل همراه شده بود، هيچ پناهي نداشتند.

ماه محرّم با اشك و ماتم سوگ اباعبداللَّه(عليه السلام) و غم رقيّه مي گذرد و پدر و مادر بر رقيّه امام حسين(عليه السلام) و رقيّه خود، اشكها ريختند، بر سر و سينه كوفتند و شبهاي محرّم را دست به دعا، شفاي بيمار را به حرمت خون حسين(عليه السلام) از خدا خواستند و در اربعين مولايشان نيز با دستان بلند شده تا اوج نياز، شفاخواستند.

و حال در آستانه رحلت پيامبر بزرگ اسلام(صلي الله عليه و اله وسلم) هيأتي از عزاداران خاندان رسول خدا، قصد سفر به مشهد فرزند رسول اللَّه(صلي الله عليه و اله وسلم) را دارند، تا در ماتم رحلت پيامبر خاتم، شهادت سبط اكبر و هشتمين ستاره آسمان امامت(عليهم السلام) عاشقانه فرياد نهند، بر سينه بكوبند، اشك بريزند و حوايج و دردهاي بي درمان خود را به محضر امام هشتم(عليه السلام)، ضامن آهو، عرضه بدارند و از آستان قدس ملك پاسبان آن بزرگوار با دستهاي پر و قلبهاي آكنده از سرور برگردند.

هيأت مذهبي با عزاداران و خانواده هاي مشتاق زيارت، فرسنگها راه را طي مي كنند و در گذر از هر شهري نواي «يارضا» و «يامحمّد»شان سروشي است بر هموطنان مسلمان و هميشه در صحنه و گويا سرود دعوتي است بر جانها تا آهنگ آستان قدس رضوي نمايند.

كاروان اين عاشقان در غروب روز جمعه، به شهر مقدّس رضوي مي رسد، رقيّه و همراهان نيز همراه عزاداران به مشهد مشرّف مي شوند.

زائرين و مجاوريني كه جهت شركت در مراسم رحلت رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و اله وسلم) و شهادت امام مجتبي(عليه السلام) به حرم مشرّف شده اند، در اطراف هيأت تجمّع كرده اند و از مراسم زنجيرزني مردان اين هيأت كه با تمام دل و وجود، زنجير بر پشت مي كوبند در حيرتند كه: «خدايا! اين همه اخلاص و عشق فقط در خور بندگان شايسته توست.»

رقيّه و ديگر زنان كاروان نيز شاهد اين عظمت و بزرگي اند كه باز رقيّه دچار حالت غش و بيهوشي مي شود و نزديكانش گويا ديگر تحمّل اين همه درد را ندارند و او را وسط هيأت در حال عزاداري مي خوابانند و رواندازي روي او مي اندازند و گويا در يك لحظه، تمامي هيأت از عمق دل و با شدّت در حالي كه زنجيرها را همچون كبوتراني بالاي سر به پرواز درمي آورند و چون شمشيري بر گوشت فرود مي آورند، با گفتن «يا حسين» شفاي رقيّه را طلب مي كنند.

مگر رسول اين امّت شفابخش نبوده؟ مگر مي شود از اين درگاه نااميد برگشت؟ «يامحمّد»، «يا حسن» و «يا حسين» شفاي هميشه دلهاي داغدار ما بوده.

هيأت، «ياحسين» گويان بر گرد رقيّه مي چرخند و رقيّه همچون نوزادي تازه متولّد شده گويا اوّل از حال غش به عالم الهام مي رسد و آقايي با قامت بلند تمامي آرزوها و عمّامه اي به رنگ سبز عشق و چهره اي به نورانيّت خورشيد، مي بيند كه دستي به سرش مي كشد و با زيباترين صدا مي گويد:

«دخترم! برخيز!»

رقيّه برمي خيزد و زنجيرزنان اشك در چشم، فرياد ياحسينشان به عرش اعلي، بال مي كشد.

معجزه امام!! شفاي رقيّه!!!

( - طبق نظر مورّخ 70/6/24 دكتر نوروزي پزشك بيماريهاي اعصاب و روان، دوشيزه رقيّه ناصري كه قبلاً مبتلا به نوعي بيماري نوروتيكي بوده، هيچ علايمي از بيماري با خود ندارد. مجلّه زائر، آبان ماه 1373، ص 26. با اندك تصرّف و تغيير. )