ملاحظاتي پيرامون ماهيّت ولايتعهدي و شهادت حضرت رضا



ملاحظاتي پيرامون ماهيّت ولايتعهدي و شهادت حضرت رضاعليه السلام

ماهيّت ولايتعهدي إمام عليّ بن موسي الرضاعليه السلام موضوعي است كه كمتر مورد توجّه مورّخان و نويسندگان قرار گرفته است. بيشتر علاقه مورّخان به وقايع نگاري و شرح رخدادهاي ماجراي ولايتعهدي معطوف شده است.

بحث و اظهارنظر پيرامون علل و شرايط پذيرش ولايتعهدي و فرجام آن (شهادت حضرت رضاعليه السلام ) غالباً با نگاهي يك جانبه و با انگيزه اي واحد و بي توجه به ساير انگيزه ها، شرايط و موقعيّتهاي مختلف ديده شده است.

اين نوع نگرش در بررسيهاي تاريخي، مورّخ را از رسيدن به حقايق نهفته در روح حوادث بازداشته و او را استنباطي سطحي و تك بعدي از حادثه اي چند جانبه، پيچيده و عميق تنها مي گذارد.

در رابطه با ماهيّت ولايتعهدي بطور كلي دو نوع نگرش در ميان مورّخان و نويسندگان رواج دارد. عدّه اي خاستگاه مأمون را از طرح ولايتعهدي، كاملاً صادقانه يافته اند و به همين دليل، شهادت إمام رضاعليه السلام را نيز بدون دخالت مأمون و بدور از اراده او و يا آن را توطئه عبّاسيان متعصّب و مخالفان سياسي إمام رضاعليه السلام و مأمون مي دانند و يا اصولاً آن را، مرگي طبيعي قلمداد مي كنند. گروه ديگري خاستگاه مأمون را از مسأله ولايتعهدي، كاملاً مكارانه و سياسي مي پندارند و شهادت امم عليّ بن موسي الرضاعليه السلام را نيز توطئه از پيش طرّاحي شده اي مي دانند كه مأمون با ماجراي ولايتعهدي از همان ابتدا آن را ترسيم كرده بود.

منشأ اختلاف ميان مورّخان، با قطع نظر از گروهي كه با پيش فرضهاي خوشبينانه و يا بدبينانه نسبت به مأمون خواسته اند از او چهره اي عظيم و تاريخي، حتي يك شيعي مخلص و بشدّت علاقمند به حضرت رضاعليه السلام و خاندان رسالت ترسيم كنند و يا از او تصويري كاملاً سياه و منفور بسازند، از آنجا ناشي مي شود كه موقعيتهاي ( ر.ك اشپولر، تاريخ ايران، 1/صلي الله عليه واله 9. )

مختلف و تحوّلات اوضاع و انگيزه هاي گوناگون را در بستر حوادث ناديده انگاشته اند. در اين باره بيش از اين سخن خواهيم گفت، امّا آنچه بطور كلّي مي توان بيش از همه در زاويه ديد مورّخان نسبت به ماجراي ولايتعهدي مؤثر دانست، ماجراي شهادت حضرت رضاعليه السلام است كه معمولاً با قياس ساده اي مي توان آن را كشف كرد. غالب مورّخاني كه شهادت رضاعليه السلام را دسيسه اي از سوي مأمون قلمداد كرده اند، طرح ماجراي ولايتعهدي را نيز توطئه اي حساب شده و زيركانه از سوي مأمون براي نابودي شخصيت سياسي مذهبي امام عليه السلام و... قلمداد كرده اند. دسته ديگر طرح ولايتعهدي را خاستگاه واقعي مأمون مي پندارند و معتقدند كه مأمون خالصانه قصد سپردن خلافت به حضرت رضاعليه السلام را داشت و نوعاً ماجراي شهادت آن حضرت را از سوي مأمون كه با قصد واگذري خلافت در تناقض ديده اند، انكار كرده و آن را توطئه اي طراحي شده از سوي بني عباس خشم آلود و يا مرگي طبيعي قلمداد ( روح الإسلام، ص صلي الله عليه واله 28. )

كرده اند. طبري و مسعودي علت وفات عليّ بن موسي عليه السلام را مرگ ناگهاني و به خاطر افراط در خوردن انگور مي دانند.

( تاريخ طبري، 5/13عليه السلام صلي الله عليه واله 5 (چاپ بيروت)، 5صلي الله عليه واله 14؛ مروج الذهب، 442/2. )

يعقوبي نيز با كمي ترديد بي آن كه مسموم شدن إمام عليه السلام را به مأمون و يا عمّال او نسبت دهد وفات حضرت را چنين توجيه مي كند:

بيماري عليّ بن موسي الرضاعليه السلام بيش از سه روز نبود و گفته مي شود عليّ بن هشام انار مسمومي به او خوراند و مأمون بر مرگ وي سخت بي تابي نشان داد. أبو الحسن بن أبي عباد در ادامه نقل مي گويد: مأمون را ديدم كه قبايي سفيد در برداشت و در تشييع جنازه رضا سر برهنه ميان دو قايمه نعش، پياده مي رفت و مي گفت: اي أبو الحسن پس از تو، به چه كسي دلخوش باشم و سه روز نزد قبرش اقامت گزيد و هر روز قرص نان و مقداري نمك براي او مي آوردند و خورارجال الكشّي: همان بود و در روز چهارم بازگشت.

( تاريخ يعقوبي، 1/2عليه السلام 4. )

حمد اللّه مستوفي ابن طقطقي و ابن حجر از جمله كساني هستند كه تصريح مي كنند إمام عليّ بن موسي الرضاعليه السلام را به فرمان مأمون زهر دادند و مسموم كردند. ( تاريخ گزيده، ص 205؛ تاريخ فخري، ص 301؛ تهذيب التهذيب (چاپ حيدرآباد)، 387/7. )

ابن اثير با اين كه يك مورّخ سني مذهب است هر دو نقل را ذكر كرده است، در جايي مي نويسد حضرت به خاطر افراط در خوردن انگور وفات كرد و در جايي ديگر به مسموم كردن او تصريح مي كند.

( كامل تاريخ اسلام و ايران، 293/10. )

اربلي كه از مورّخان شيعي است در كشف الغمة في معرفة الائمّة بطور كلي منكر مسموم شدن حضرت توسط مأمون مي شود، منشأ استدلال وي نقلي است از عليّ بن طاووس به شرح ذيل:

از شخصي كه به او اعتماد دارم شنيدم كه سيّد رضي الدين عليّ بن طاووس رحمة اللّه عليه مخالف بود كه مأمون حضرت رضاعليه السلام را مسموم كرده باشد، با اين كه او بسيار مطالعه مي كرد و اين مطلب را زياد بررسي و جستجو مي نمود. از چيزهايي كه نظر سيّد را تقويت مي كند همين است كه مأمون خيلي به إمام علاقه داشت و او را بر فرزندان و خويشان خود مقدّم داشته و براي ولايتعهدي انتخاب كرده بود... از آن گذشته ما قبول نداريم كه اگر سوزن در انگور فرو كنند، انگور مسموم مي شود. علم طب نيز اين مطلب را نمي پذيرد، خدا از همه چيز با اطلاع است.

( بحار الأنوار: 12/عليه السلام - صلي الله عليه واله 28. )

از ميان تذكره نويسان معاصر كه متأسفانه بي هيچ گونه سند و مأخذي ماجراي ولايتعهدي و شهادت إمام عليّ بن موسي عليه السلام را تحليل كرده، جواد فاضل است وي از جمله كساني است كه عميقاً معتقد است قصد مأمون از ولايتعهدي إمام كاملاً خالصانه بوده و بشدّت منكر دست داشتن مأمون در قتل إمام مي شود و آن را به آل عباس نسبت مي دهد و با ارائه ده دليل كه گاه فاقد ارزش تاريخي است مي كوشد مأمون را از اين اتّهام مبرا كند. او در جايي مي گويد:

وقتي ما از عبد اللّه بن مأمون ياد مي كنيم نام يك شخصيت عظيم تاريخي را به زبان مي آوريم... او كودك و يا ديوانه نبود كه يك روز پسر عمّ عالي مقام خود، امم عليّ بن موسي الرضاعليه السلام را به ولايتعهدي خويش برگزيند و روز ديگر مسمومش سازد... پس اين اقدام از جانب مأمون جز از ارادت و محبّت شديد او نسبت به ا مام رضا مايه نمي گيرد و خيل عجيب است كه گفته شود مأمون در عين ارادت و محبّت نسبت به إمام رضا كمر به قتلش بسته و خون پاكش را بر خاك ريخته باشد... آيا معهذا سزاوار بود مردي مانند مأمون احمقانه شخصيت شريف و عزيز و در عين حال آرام و بي سرو صدايي (؟) مانند مأمون عليّ بن موسي الرضاعليه السلام را جبراً به ولايتعهدي برگزيند و بعد خائنانه زهرش بدهد... مأمون دوستان و دشمنان خود را خوب مي شناخت و مي دانست كه اگر علويهاي عربستان (؟) دسته جمعي بر ضدش نهضت كنند شخص عليّ بن موسي الرضا اهل اين نهضتها نيست (!!!) خيلي بعيد است كه مردي شيعي مذهب (مأمون) بدون هيچ علت و سبب إمام خود عليّ بن موسي الرضا را به قتل برساند و در اين جنايت فظيع و فجيع هيچ هدف مادي و معنوي هم نداشته باشد... زهري كه به كام إمام ريخته شد در دانه هاي انگور دوانيده شده بود و گفته مي شود كه فشرده انار را با زهر درآميخته بودند. قاتل امام عليه السلام يعني آن كس كه اين جنايت را توطئه و اعمال كرد (؟) مسلماً از آل عبّاس بود. ولي بسيار بعيد و حتي محال مي نمايد كه عبد اللّه مأمون مرتكب اين جنايت عظيم شده باشد. (؟!)

( معصومين چهارده گانه، ص 1 - 130، 133، 138؛ ضحي الإسلام، 3/صلي الله عليه واله 29؛ نظرية الامامة، ص عليه السلام 38. )

نحوه شهادت إمام آن گونه كه مشهور است توسط مأمون طراحي شد. او ابتدا به إمام انگور داد و حضرت بر اثر آن مسموم و بيمار شد. برخي گفته اند خود مأمون نيز بيمار شد، اما بيماري او كوتاه بود، هنگامي كه إمام بر اثر خوردن انگور مسموم رنجور شد، مأمون، عبد اللّه بن بشير را فرمان داد تا ناخنهاي خود را بلند نگه دارد و پيش از آن كه به نزد إمام رود، مقداري موم كه زهرآلود بود به وي داد تا به دستانش بمالد آنگاه براي ديدار إمام نزد ايشان رفت. إمام در بستر بود و مأمون دستور داد سبدي انار آماده كردند و از عبد اللّه بن بشير خواست تا انار را دانه كرده و با دستانش (كه زهرآلود شده بود) آن را بفشارد و سپس اصرار كرد كه إمام آن را بخورد... اين ماجرا با اختلاف در منابع تاريخي، تذكره ها و كتابهاي مناقب آمده است.

( عيون اخبار الرضاعليه السلام ، 2/عليه السلام 48؛ تاريخ روضة الصفا، 48/3؛ حديقة الشيعة، ص 58صلي الله عليه واله ؛ بحار الأنوار: 4/12صلي الله عليه واله 2، 5صلي الله عليه واله 2، عليه السلام صلي الله عليه واله 2، 8صلي الله عليه واله 2. )

به اعتقاد ما سهم عمده اي از اين اختلافات بي توجهي مورّخان به تغيير شرايط و موقعيتهايي است كه انگيزه واگذاري ولايتعهدي را دچار ماهيّتها و خاستگاههاي مختلف كرده است. طبيعي است كه هيچ گاه نمي توان با نظريه واحدي به ماجرايي متغير نگريست. آيا خاستگاه مأمون از واگذاري خلافت و يا ولايتعهدي، كاملاً صادقانه بوده است؟ و يا كاملاً مكارانه طراحي شده است؟ و اگر چنين و يا چنان بوده، چرا و چگونه مي توان برخوردها و مواضع مختلف مأمون را كه پاره اي از روي محبّت و علاقه هر چند در ظاهر، و پاره اي از سر تدبير سياسي، محافظه كارانه و منفعت طلبانه، و پاره اي از روي خشم و كينه تحليل و يا توجيه كرد. براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد شرايط و موقعيتهاي مختلفي را كه مأمون تحت تأثير آنها به حوادث مي نگريسته، ارزيابي كنيم.