برپايي نماز عيد



برپايي نماز عيد

عليّ بن إبراهيم از ياسر خادم و ريان بن أبي صلت نقل مي كند كه: پس از آن ( اصول كافي، 2/عليه السلام 40. )

كه مأمون حضرت را به ولايتعهدي منصوب كرد، چون عيد پيش آمد مأمون كس به نزد آن حضرت فرستاد كه سوار شود و براي خواندن نماز عيد و خطبه آن بيرون رود. حضرت براي مأمون پيام داد كه تو خود شروطي كه ميان من و تو است در پذيرفتن وليعهدي مي داني. (قرار بر اين بود كه من از اين گونه امور معاف باشم) مرا از نمازخواندن با مردم معذور دار. مأمون گفت جز اين نيست كه مي خواهم دلهاي مردم در وليعهدي شما مطمئن و محكم شود و هم بدين وسيله فضل و برتري تو را بشناسند. و پيوسته فرستادگان در اين باره ميان آن حضرت و مأمون بودند. حضرت پيغام داد، اگر مرا معذور داري دوست تر دارم و اگر معذورم نداري، من چنان كه رسول خداصلي الله عليه واله و امير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام (براي نماز عيد) بيرون رفتند، بيرون خواهم رفت. مأمون گفت هر طور مي خواهي برو و به سرلشكران، پرده داران و ديگر مردمان دستور داد كه بامداد براي نماز به در خانه حضرت رضاعليه السلام بروند.

رواي مي گويد: مردم براي ديدار حضرت رضاعليه السلام بر سر راهها و بالاي بامها نشسته بودند و زنان و كودكان نيز همگي بيرون ريخته و چشم به راه آمدن آن حضرت بودند و همه سرلشكران و سربازان نيز به در خانه آن بزرگوار آمدند و سوار بر مركبهاي خود ايستاده بودند تا اين كه آفتاب زد. پس حضرت رضاعليه السلام غسل كرد و جامه خويش پوشيد و عمامه سفيدي از كتان بر سر بست و يك سر آن را به سينه و سر ديگر آن را ميان دو شانه انداخت و كمي عطر نيز بزد. انگاه عصايي مخصوص به دست گرفت و به همراهان و مواليان خود فرمود شما نيز چنين كنيد كه من كردم پس آنان (همان كردند كه حضرت دستور فرموده بود) و به همراه او آمدند و آن حضرت پاي برهنه در حالي كه زير جامه خود را تا نصف ساق پا بالا زده و دامن لباسهاي ديگر را به كمر زده بود به راه افتاد. اندكي بعد سر به سوي آسمان بلند كرد و تكبير گفت. و همراهان و مواليان او نيز تكبير گفتند، سپس به راه افتاد تا به در خانه ( اصول كافي، 408/2. )

رسيد. سربازان كه حضرت را بر آن حال و هيأت ديدند همگي از مركبها فرود آمده كفشهاي خود را بيرون آوردند و خوشحالترين آنان در آن وقت كسي بود كه چاقويي همراه داشت كه بدان وسيله بند كفش خود را ببرد و پابرهنه شود، پس حضرت عليه السلام تكبير گفت و مردم نيز با او تكبير گفتند (و چنان صدايي از تكبير مردم بلند شد) كه گويا آسمان و در ديوار با او تكبير مي گفتند. مردم كه حضرت رضاعليه السلام را با آن حال ديدند و صداي تكبيرش را شنيدند، چنان صداها را به گريه بلند كردند كه شهر مرو به لرزه درآمد، خبر به مأمون رسيد، فضل بن سهل ذوالرياستين گفت، اي امير المؤمنين اگر عليّ بن موسي الرضاعليه السلام با اين وضع به مصلّي برود مردم شيفته او خواهند شد (و ممكن است بر ما بشورند و خون ما را بريزند) پس كسي را نزد او فرست كه بازگردد. مأمون كس فرستاد و گفت: ما شما را به زحمت و رنج انداختيم و ما خوش نداريم كه سختي و رنج و مشقتي به شما برسد شما بازگرديد و هر كس كه هميشه با مردم نماز مي خوانده اكنون نيز نماز عيد را خواهد خواند. حضرت رضاعليه السلام كفش خود را طلبيده و پوشيده، آن گاه سوار مركب شده و بازگشت و آن روز مردم پراكنده شدند و نماز عيد مرتبي خوانده نشد.

( الارشاد، 2/عليه السلام - صلي الله عليه واله 25؛ بحار الأنوار: 123/12؛ روضة الواعظين، ص 3عليه السلام 3؛ مسند الإمام الرضاعليه السلام ، 93/1؛ حديقة الشيعة، ص صلي الله عليه واله - 55صلي الله عليه واله ؛ منتهي الآمال، ص عليه السلام - صلي الله عليه واله 32؛ اختيار معرفة الرجال، ص 491؛ رجال نجاشي، ص 315؛ تاريخ روضة الصفاء، 44/3؛ اثبات الوصية، ص عليه السلام - صلي الله عليه واله 39؛ مناقب آل أبي طالب، 9/3 - 8عليه السلام 4. )