طراح ولايتعهدي



طراح ولايتعهدي

بعضي مورّخان طرح و انديشه اوّليه ولايتعهدي را از جانب فضل بن سهل ذوالرياستين دانسته اند و مشهور اين است كه چون فضل بن سهل نسبت به علويان متمايل بود از اين رو قصد داشت حكومت را از عباسيان به علويان منتقل كند همچنان كه أبو مسلم خراساني حكومت را از بني اميه گرفت و به بني عباس سپرد. أبو علي حسين بن أحمد سلامي در كتاب اخبار خراسان مي نويسد:

فضل گفت: كار من با كار أبو مسلم خراساني اگر مقايسه شود چگونه است؟ يك نفر گفت: أبو مسلم خلافت را از يك قبيله به قبيله اي ديگر منتقل كرد، ولي تو از برادري به برادر ديگر منتقل كردي (از امين به مأمون) و خودت مي داني كه اين دو چقدر با هم فرق دارد. فضل گفت: من هم از يك قبيله به قبيله اي ديگر انتقال خواهم داد. بعد مأمون را واداشت تا عليّ بن موسي الرضاعليه السلام را وليعهد خود كند و به همين جهت مأمون بيعت برادر خود «مؤتمن» را از بين برد و با حضرت رضاعليه السلام بيعت كرد.

( بحار الأنوار: 131/12 - 130. )

قطع نظر از انگيزه و هدف فضل بن سهل از طرح ولايتعهدي إمام عليّ بن موسي الرضاعليه السلام و نقش مؤثري كه وي در اين ماجرا داشت، بايد گفت كه طراح اوليّه ماجراي ولايتعهدي شخص مأمون بود، اين موضوع در شرايطي بحراني، زماني كه مأمون در مبارزه با امين كاملاً نااميد شده بود به فكر او خطور كرد و به گونه اي كه خود شرح مي دهد، «با خداي خود عهد كرده بودم اگر از دست محمّد برادرم آسوده شدم خلافت را به محلي كه خداوند قرار داده برگردانم.»

( عيون اخبار الرضاعليه السلام ، 2/صلي الله عليه واله 38؛ بحار الأنوار: 12/صلي الله عليه واله 12؛ نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاريخ وزراء، ص 18؛ تاريخ بغداد، 339/12؛ تاريخ بيهقي، 190/1؛ برمكيان (ترجمه عبد الحسين مكيده)، ص 3صلي الله عليه واله ، 143؛ دستور الوزارة، ص 1صلي الله عليه واله - 48، 111؛ اعلام، 354/5؛ تاريخ روضة الصفا، 5/3 - 44، 48، 0صلي الله عليه واله 4؛ عيون اخبار الرضاعليه السلام ، 1/2 - 380، 391؛ تاريخ يعقوبي، 9/2صلي الله عليه واله 4؛ تاريخ فخري، ص 301؛ بحار الأنوار: 124/120، صلي الله عليه واله 12، 132، 134، صلي الله عليه واله 38، 401؛ كشف الغمة في معرفة الائمة، 5/3صلي الله عليه واله ، صلي الله عليه واله صلي الله عليه واله ، عليه السلام 8؛ اثبات الوصية، ص عليه السلام - صلي الله عليه واله 39؛ المناقب، (چاپ نجف)، 8/3عليه السلام 4 و 493. )

بنابراين، پيش از آن كه فضل بن سهل خواسته باشد ابتكار اين عمل را به دست گيرد، مأمون در اين باره پيشقدم بود و انديشه واگذاري خلافت و يا ولايتعهدي به خاندان عليّ بن أبي طالب را از سرگذرانده بود. مأمون خود در برابر اين سؤال كه آيا بيعت با إمام عليّ بن موسي الرضاعليه السلام از تدبير فضل بن سهل بوده است ضمن پاسخ دقيق به اين سؤال، از شرايط و موقعيتي كه در آن اين تصميم را اتخاذ كرد سخن مي گويد: «چون محمّد امين برادرم به من نوشت و مرا نزد خود خواند و من از رفتن ابا و امتناع كردم، عيسي بن ماهان را امير لشكر كرد و به او امر نمود كه مرا مقيد ( اخبار الطوال، 5 - 443. )

كند و غل جامعه در گردنم نهد. چون اين خبر به من رسيد، هرثمة بن اعين را به جانب سيستان و كرمان و توابع آن فرستادم (براي مقابله با عيسي بن ماهان) ولي هرثمه كاري از پيش نبدر و شكست خورد و صاحب السرير نيز خروج كرد و بر يك طرف شهر خراسان غلبه كرد و همه اينها در يك هفته بر من وارد شد. چون اين گونه وقايع براي من رخ د اد، ديدم در اين وضعيت نه نيروي دفاعي دارم و نه قدرت مالي كه به وسيله آن لشكر آرايي كنم و سران سپاه و لشكريان خود را همه ترسان و هراسان ديدم و قصد كردم كه به ملك كابل بروم. بعد نزد خود انديشيدم كه سلطان كابل مردي كافر است و چون (برادرم) محمّد امين مال زيادي به او دهد او مرا به دست محمّد مي سپارد. پس راهي بهتر از اين نيافتم كه از گناهان خود به سوي خدا توبه كنم و از خدا بر ا ين گونه امور استعانت جويم و به خدا پناه برم. پس امر كردم اين خانه را پاكيزه كنند و دو جامه سفيد پوشيدم و چهار ركعت نماز گزاردم و در آن چهار ركعت نماز آنچه از قرآن حفظ داشتم، خواندم و خدا را خواندم و پناه به او بردم و به قصد راست و درست با خدا معاهده محكمي كردم كه اگر خدا اين امر ( بحار الأنوار: 12/صلي الله عليه واله 12. )

(خلافت) را به سوي من بكشاند و مرا از شرّ اين امور سخت كفايت كند، اين امر (خلافت) را در جايي قرار دهم كه خدا قرار داده است، پس از آن قلب من قوّت ( ر.ك: همان. )

گرفت و طاهر (ذو اليمينين) را به سوي عليّ بن عيسي بن ماهان، فرستادم و آنچه بايد بشود همان شد و هرثمة بن اعين را به سوي جنگجوي مححمد (امين) بازگردانيدم، بر او ظفر يافته و او را بكشت. و... خداوند عالم امر خلافت را به سوي من كشانيد و از براي من استقرار يافت پس چون خداوند تعالي وفا كرد به آنچه من با او عهد كردم، دوست دارم وفا كنم به آنچه با خداي خود عهد كردم و كسي را سزاوارتر به اين امر از حضرت أبو الحسن الرضاعليه السلام نديدم، پس امر خلافت را به او واگذار كردم و او قبول نكرد مگر وليعهدي را و اين بود سبب نصب او به ولايتعهدي».

( عيو اخبار الرضاعليه السلام ، 2/2 - 391، بحار الأنوار: 12/صلي الله عليه واله - 124. )

يكي از عواملي كه موجب شده بسياري از مورّخان طرح اوّليه ولايتعهدي را به فضل بن سهل نسبت دهند، پيشنهاد او در اين باره و نيز يادآوري آن است.

( تاريخ يعقوبي، 5/2 - 2صلي الله عليه واله 4. )

در عيون آمده است فضل بن سهل به مأمون پيشنهاد كرد كه تقرب جويد به خدا و رسولش، با صله رحم كردن و بيعت گرفتن براي حضرت رضاعليه السلام ....

( عيون اخبار الرضاعليه السلام ، 2/صلي الله عليه واله 38؛ بحار الأنوار: 120/12. )

أبو الفضل بيهقي نيز نقش فضل بن سهل را در يادآوري عهدي كه مأمون با خداي خود بسته بود و كوشش وي در اين امر را با جزئيات بيشتري نقل مي كند:

فضل بن سهل خواست كه خلافت از عباسيان بگرداند و به علويان آرد. مأمون را گفت: نذر كرده بودي به مشهد من (در حضور من) و سوگند خورده بودي كه اگر ايزد تعالي شغل برادرت كفايت كند و خليفت گردي، وليعهد از علويان كني، و هر چند بر ايشان نماند (اگر چه خلافت در علويان پايدار نماند)... مأمون گفت: سخت صواب آمد، كدام كس را وليعهد كنيم؟، گفت: عليّ بن موسي الرضا كه إمام روزگار است و به مدينة الرسول عليه السلام مي باشد...».

( تاريخ بيهقي، صلي الله عليه واله /191. )