ماجراي طبابت امام رضا(ع) در رباط سعد



ماجراي طبابت امام رضاعليه السلام در رباط سعد

واقعه ديگري كه در حوالي نيشابور روي داد، معالجه مردي است كه قدرت تكلم خود را بر اثر حادثه اي از دست داده بود كه سر انجام با طبابت حضرت رضاعليه السلام شفا يافت. شرح اين حادثه شنيدني به قرار زير است:

ابو احمد عبد اللّه بن عبد الرحمن معروف به صفوان نقل كرده است كه قافله اي از خراسان بيرون شد و روي به كرمان (نهاد)، دزدهايي كه در كوه كرمان ساكن بودند (كوه قفص) بر قافله زدند و مردي را كه به بسياري مال متهم كرده بودند نگاه داشتند ومدتي در دست ايشان باقي بود. او را به انواع صدمات (شكنجه ها) عذاب كردند تا بلكه خود را ايشان به مال بخرد.او را در ميان برف واداشتند، دهان او را پر از برف كردند و (دست و پاي او را) بستند. (در ميان كاروان) زني از زنان ايشان بر او رحم كرد و او را از بند رها ساخت. او فرار كرد، ليكن دهان و زبان او فاسد شد، به طوري كه قدرت تكلم نداشت، (هنگامي كه) به خراسان رفت شنيد حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام در نيشابور است و در خواب ديد كه گويا كسي به او مي گويد، پسر رسول خدا9 در خراسان وارد شده است و از او درباره ناخوشي خود سؤال كن تا اين كه تو را به دوايي تعليم دهد كه به تو منفعت بخشد واز اين ناخوشي خود سؤال كن تا اين كه تو را به دوايي تعليم دهد كه به تو منفعت بخشد واز اين نا خوشي شفا يابي. آن مرد گفت: من در خواب ديدم كه قصد آن بزرگوار را دارم و به او از آنچه بر من آمده شكايت بردم و او را از نا خوشي خود آگاه ساختم، فرمود: زيره وسعتر (كه به فارسي اويشان گويند) ونيز نمك را گرفته ومي كوبي ودو يا سه مرتبه بر دهان حود مي ريزي، عافيت مي يابي، پس آن مرد از خواب بيدار شد وبه آنچه در خواب ديده بود فكر نكرد (عمل نكرد) وبه خلق اظهار نداشت تا اين كه به دروازه نيشابور وارد شد. به او گفتند كه حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام از نيشابور كوچ كرده ودر «رباط سعد» است. پس در خيال آن وقامرد گذشت كه قصد آن بزرگوار كند وامر خود را عرضه دارد، تا اينكه به او دارويي دهد كه به مرضش نفعي بخشد.

با اين قصد به رباط سعد رفت و بر آن بزگوار وارد شد و به گونه اي اظهار كرد يابن رسول اللّه امر چنين وچنان است و دهان و زبان من فاسد شده و بر سخن گفتن قادر نيستم، مگر به زحمت به من دارويي تعليم فرما كه نفعي بخشد. آن بزرگوار فرمود: آيا من در خواب تو را تعليم ندادم؟ برو و آن دارويي را كه به تو تعليم دادم استعمال كن. آن مرد اظهار داشت، يابن رسول اللّه چگونه است تا اگر آن را ادعا فرمايي؟ آن جناب فرمود: زيره وسعتر (اويشان) ونمك بگير وبكوب و دو يا سه بار بر دهان حود بريز كه بزودي عافيت يابي. آن مرد گويد آن دوايي را كه آن بزرگوار فرمود استعمال كردم وعافيت يافتم. ابو حامد احمد بن علي بن حسين ثعالبي گويد من از ابو احمد عبد اللّه بن عبد الرحمان معروف به صفوان شنيدم كه مي گفت: من آن مرد را ديدم واين حكايت را از او شنيدم.

( منتهي الامال: ص 3.3؛ اعلام الوري، ص 118)

امام رضاعليه السلام بعد از نيشابور به سمت طوس حركت كرد، در طول مسير نيشابور به طوس گزارشهايي ثبت شده كه به مي توان مسير حضرت را به طوس تعيين كرد.

قدمگاه امام رضاعليه السلام احتمالاً اولين منزل ويا توقفگاه در اين مسير به شمار مي رفته و همچنين رباط سعد كه بدرستي امروزه، مكان ومحل آن براي ما روشن نيست.

علاوه بر اين دو منطقه، مورخان از «قرية الحمراء» ياد مي كنند كه به نظر مي رسد همان ده سرخ باشد وامروزه در جنوب مشهد واقع شده است وهمچنين كوهسنگي نيز در مسير راه طوس قديم قرار داشته كه از اين مناطق در منابع ياد شده است.

هنگامي كه حضرت وراد طوس شد در نوقان كه بخشي از طوس قديم به شمار مي آمد فرو آمد. در آن جا دهكده اي به نام سناباد «بوذعه» بود وحميد بن قحطبة در آن منزل داشت و بنابر دعوت واحتمالاً اصرار او، امام وهمراهان وي در آن مكان مقام كردند. قبل از پرداختن به اين مناطق لازم است اطلاعاتي درباره شهر طوس وجغرافياي آن به دست آوريم.

طوس

شهر طوس در ده فرسخي نيشابور واقع شده واصطخري شهر قديمي طوس را مشتمل بر اردكان، طابران، بزدغور ونوقان مي داند. شهر طابران ونوقان مهمتر و بزرگتر از دو شهر ديگر بودند وبنا بر گفته ياقوت حموي اين دو شهر هزار قرية و آبادي داشتند.

( مسالك الممالك، ص 205)

منابع تاريخي، باني اين شهر را طوس بن نوذر نوشته اند به وگفته بلاذري در فتوح البلدان واعثم كوفي در الفتوح شهر طوس در عهد خليفه سوم توسط عبد اللّه بن خازم ويزيد بن سالم با صالح گشوده شد.

به فاصله دو منزلگاه چاپاري از طوس، باغ بزرگي در دهكده سناباد وجود داشت كه متعلق به حميدين قحطبه بود. وي از طرف هارون الرشيد حاكم آن جا بود و موسي الرضاعليه السلام در سفري كه از مدينه آغاز شده هنگامي كه وارد طوس شد در سناباد ودر باغ حميدين قحبطه فرود آمد جايي كه سر انجام در آن به دستور مامون مسموم شد وبه شهادت رسيد وپيشگويي آن حضرت كه فرموده بود، «در كنار گور سناباد به خاك سپرده شد نام آن جا به مشهد مقدس علي بن موسي الرضاعليه السلام تغيير يافت وبه جهت كثرت استعمال آن را تنها «مشهد» مي نامند.

مشهد علي بن موسي الرضاعليه السلام ، در دهكده سناباد كه به برذعه يا مثقب كه به معني سوراخ وروزنه است معروف بود وبه گفته لسترنج احتمالاً اين كلمه به خاطر روزنه هايي كه در حرم وجود داشته بر آن قريه اطلاق شده است ونوقان يا نوادگان كه امروزه نيز نام محلّه اي از خراسان است، در قرن سوم بنابر گفته يعقوبي در البلدان از طايران بزرگتر بوده وبه تهيّه وساخت ظرفهاي سنگي كه به ساير نواحي صادر مي شده شهرت داشته است. در كنار مشهد امام رضاعليه السلام در سناباد بنابر گفته ابن حوقل قلعه بسيار محكمي بنا شده بود كه در آن جا عدّه اي معتكف مي شدند.

( البلدان، ص عليه السلام عليه السلام 2 ؛ ابن حوقل ،صورة الارض، ص 9صلي الله عليه واله 1. )

مقدسي مي نويسد: امير قائق عميد الدوله، گرد قبر حضرت امام رضاعليه السلام مسجدي بساخت كه در تمام خراسان عمارتي از آن با شكوه تر نبود. قبر هارون الرشيد نزديك ضريح حضرت امام رضاعليه السلام واقع شده بود. ابن بطوطة كه در سال 425 ه'. ق از مشهد مقدس زيارت كرده مي نويسد:مشهد امام رضاعليه السلام قبر بزرگي دارد. قبر امام در داخل زاويه اي است كه در مدرسه ومسجدي در آن وجود دارد واين عمارتها همه با سبكي بسيار زيبا ومليح ساخته شده و ديوارهاي آن كاشي است. روي قبر ضريحي چوبي قرار دارد كه سطح آن را با صفحات نقره پوشيده اند. از سقف مقبره قنديلهاي نقره آويزان است. آستان در قبر هم از نقره است.پرده ابريشم زردوزي از در آويخته وداخل بقعه با فرشهاي گونان مفروش گرديده است. روبروي قبر امام عليه السلام قبر هارون الرشيد واقع شده كه آن هم ضريحي دارد وشمعدنها روي قبر گذاشته اند ومردم، مغرب گور وي را به علامت شمعدانها كه دارد باز مي شناسند. هنگامي كه شيعيان وراد بقعه مي شوند قبر هارون را به لگد ميزنند وبه امام رضاعليه السلام سلام مي فرستند.

بنابه گفته لسترنج، حمد اللّه مستوفي در قرن هشتم از اولين كساني است كه سنا باد را «مشهد» ناميد واز آن زمان تا كنون آن جا را همچنان مشهد، يعني جايگاه شهادت حضرت امام رضاعليه السلام مي نامند. قزويني در آثار البلاد مي نويسد: امام رضاعليه السلام هارون الرشيد هر دو در زير يك گنبد مدفون شده اند ولي مامون حيله اي به كار برده وبه دستور او هارون الرشيد را در قبري مدفون كرده اند كه به نام حضرت رضا است وحضرت رضاعليه السلام را در قبري را كه معتقدند متعلق به حضرت است كاملاً آراسته اند.

( نزهة القلوب، ص صلي الله عليه واله 18 ؛ احسن التقاسيم، ص 319، 333، 352. )

ورود حضرت عليه السلام به ده سرخ

ده سرخ يا قرية الحمراء نان دهكده اي است كه در مسير راه نيشابور به طوس قرار داشته است. اين منطقه كه هم اكنون به فاصله تقريبي 55 كيلومتري قدمگاه است در شمال شاه تقي در جاده واقع است.

( اطلس راههاي ايران، ص 4 و 5. )

بنا بر روايت عبد السّلام بن صالح هروي، حضرت رضاعليه السلام از نيشابور به جانب مامون بيرون رفت ونزديك قريه حمراء (ده سرخ) رسيد. وي گويد به حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام عرض كردند، يابن رسول اللّه، آفتاب از دايره نصف النهار گذشت ووقت نماز ظهر شد، آيا نماز نمي گزاري؟ آن جناب فرمود: آمد وفرمود آب بياوريد، عرض كردند آب با ما نيست. آن جناب با دستان مبارك زمين را حفر كرد، آب از زمين جوشيدن گرفت به آن مقدار كه آن جناب وهمراهان او وضو ساختند و اثر آن آب تا كنون باقي است.

( زندگاني امام رضاعليه السلام ص صلي الله عليه واله 25 ،منتهي الامال ،ص 323. )

عبور حضرت عليه السلام از كوه سنگ تراشان (كوه سنگي)

در جنوب مشهد، كوهي است كه به كوهسنگي معروف است واين همان كوهي است كه حضرت رضاعليه السلام هنگام عبور از ده سرخ به طرف طوس به آن تكيه كردند و دعا فرمودند كه خداوند به آن بركت دهد.

( زندگاني امام رضاعليه السلام ص 5عليه السلام 2، مشهد الرضا ص 4، منتهي الامال، ص 323، فصول المهمة في معرفة الائمة، ص 0صلي الله عليه واله 2. )

اين كوه داراي سنگهاي سياه رنگي است كه ذكر آن در منابع قديم نيز آمده است.

يعقوبي در البلدان مي نويسد: در نوقان (بخشي از شهر قديمي طوس) كوهي است كه در آن جا به تهيه وساخت ظرفهاي سنگي مي پردازند وبه ساير نواحي صادر مي كنند وامروزه نيز كساني كه به مشهد مقدس مي روند از صنايع دستي ( البلدان، ص عليه السلام عليه السلام 2. )

مشهد كه اشياي سنگي، ديدن مي كنند.

شيخ صدوق در عيون اخبار الرضاعليه السلام مي نويسد: چون حضرت رضاعليه السلام به حوالي سناباد رسيد به كوهي كه از آن ديگ سنگي مي تراشند تكيه داد واظهار داشت: پروردگارا اين كوه را بركت ده ونافع به حال مردم گردان وطعام در ظرفي را كه از اين كوه تراشيده مي شود مبارك گردان و دستور داد تا براي تهيه غذا از آن كوه ديگها بتراشند وفرمود: آنچه من تناول مي كنم بايد طبخ نشود مگر در اين ديگهاي سنگي و آن حضرت آهسته غذا مي خورد و كم تناول مي فرمود.

از آن روز مردم به آن كوه را يافتند وظروف سنگي از آن تراشيدند و خداوند بر اثر دعاي ان حضرت بركتي به آن كوه عنايت فرمود

( زندگاني امام رضاعليه السلام ص عليه السلام 25)

ورود امام رضاعليه السلام به طوس (نوقان، دهكده سناباد)

بنابر نوشته مورخان هنگامي كه حضرت رضاعليه السلام وارد طوس شد در ناحيه نوقان كه از مستملكات حميد بن قحطبه طائي به شمار مي آمد و در منزل وي كه باغ بزرگي بود اقامت كرد. مقبره هارونيه كه گور هارون الرشيد در آن قرار داشت، در باغ حميد بن قحطبه طائي بود جايي كه حضرت پيش از اين بارها درباره آن سخن گفته ( زين الاخبار، ص عليه السلام عليه السلام 2. )

بود شيخ صدوق دراين باره مي نويسد:

( اثبات الوصية، ص 391، روضة الواعظين، ص 8صلي الله عليه واله 3، اعلام الوري: ص 188. )

حضرت عليه السلام داخل خانه حميد بن قطحبه طائي شد و نزد قبر هارون الرشيد رفت، پس از آن با دست مبارك خطي به يك طرف قبر كشيد، فرمود: اين موضع تربت من است و من در اين جا مدفون خواهم شد و بزودي حق تعالي اين مكان را محل تردد شيعيان و دوستان من قرار مي دهد. به خدا سوگند اگر شيعه اي مرا زيارت كند و بر من درود فرستد شفاعت ما اهل بيت و غفران و رحمت خداوند بر او واجب شود. سپس روي مبارك را به قبله كرد و نماز گزارد و دعا نمود و چون فارغ شد سر مبارك را به سجده گذاشت و سجدهاي طولاني كرد كه من (راوي) پانصد تسبيح از آن را شمردم پس از آن مراجعت كرد.

شيخ صدوق به نقل از ياسر خادم ادامه مي دهد كه چون حضرت ابو الحسن علي بن موسي الرضاعليه السلام در قصر حميد بن قحطبه وارد شد، جامه هاي خود را بكند و به حميد داد. حميد جامه ها را به كنيز خود سپرد تا آنها را بشويد، طولي نكشيد كه كنيز با رقعه اي در دست بازگشت و گفت: اين رقعه را در يقه پيراهن حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام يافتم. حميد گويد من به آن بزرگوار عرض كردم فداي وجودت شوم كنيز در يقه پيراهن مبارك رقعه اي يافته اين رقعه چيست؟ فرمود: اي حميد اين حرزي است كه من از خود جدا نمي كنم. عرض كردم مرا به اين حرز مشرف گردان (مرا از مضمون اين حرز آگاه ساز). حضرت عليه السلام فرمود: اين حرزي است كه هر كس آن را در گريبان خود نگاه دارد بلا از او دفع شود و از شر شيطان ايمن ماند، پس از آن حرز را بر حميد املا فرمود: و آن حرز اين است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم، بسم اللّه اني اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيا او غير تقي اخذت بالله السميع البصير علي سمعك وبصرك لا سلطان لك عليّ ولا علي سمعي ولا علي بصري ولا علي شعري ولا علي بشري ولا علي لحمي ولا علي دمي ولا علي مخّي ولا علي عصبي ولا علي عظامي ولا علي اهلي ولا علي مالي ولا علي ما رزقني ربّي سترت بيني وبينك، وبستر النبوة الذي استتر به انبياء اللّه من سلطان الفراعنة جبرئيل عن يميني وميكائيل عن يساري واسرافيل من ورائي ومحمّد9 امامي واللّه مطلع عليّ يمنعك عني ويمنع الشيطان منّي اللّهم لا يغلب جهله اناتك ان يستفزني ويستخفني التجأت اللّهم اليك اللّهم اليك التجأت اللّهم اليك التجأت.

( عيون اخبار الرضاعليه السلام ، 8/2 - عليه السلام عليه السلام 3، منتهي الآمال، ص 324. )

ابن شهر آشوب، به نقل از موسي بن سيار مي نويسد: من با حضرت رضاعليه السلام همراه بودم هنگامي كه به ديوارهاي طوس رسيديم، صداي شيون به گوش رسيد، به سوي آن رفتم، جنازه اي مشاهده كردم. در اين هنگام مولايم حضرت رضاعليه السلام از مركب فرود آمد و با كمال مهرباني آن جنازه را مشايعت كرد.

( مسند الإمام الرضاعليه السلام ، 1/عليه السلام 20؛ مناقب آل أبي طالب، 2/صلي الله عليه واله 39. )

صاحب بحر الانساب نيز گزارشي از ورود حضرت رضاعليه السلام به طوس ذكر مي كند كه بر اساس آن مامون به همراه بزرگان و اميران به استقبال حضرت آمدند و مي نويسد از حضرت در اين شهر معجزاتي روايت كرده اند كه انگيزه اي براي قتل امام توسط مأمون شد. ولي گزارش بحر الانساب از طوس علاوه بر تناقض تاريخي داراي جنبه هاي افسانه اي و مبالغه آميز است. او مي نويسد:

چون امام علي بن موسي الرضاعليه السلام ... به شهر طوس رسيد مأمون الرشيد عليه اللعنه شاد شد بفرمود: تا تمامت بزرگان و اميران و سرهنگان و علما و فضلا و صلحا جمله به استقبال حضرت امام علي بن موسي الرضاعليه السلام بيرون رفتند چون به نزديك حضرت رسيدند، جمله پياده شدند وسلام كردند ودست پاي حضرت امام را بوسيدند وي را با اعزاز وجلالت به شهر طوس درآوردند، امّا آن روز كه حضرت امام علي بن موسي الرضاعليه السلام به شهر طوس قدم نهاد، دوازه هزار لال و كر و شل ومفلوج شفا ياقتند(؟) وهر روز خلق عالم از اطراف و جوانب مي آمدند و كمال وفضل و بلاغت حضرت سلطان دين را مي ديدند و هر روز دوازده هزار كر و كور و شل و لال، شفا مي يافتند(؟) آخر الامر مأمون الرشيد عليه اللعنة كينه حضرت امام را در دل گرفت و بسيار چاره و تدبير خواست كه حضرت امام معصوم را شهيد كند، نتوانست اما آن ملعون چند شير داشت در شير خانه و هر كس را كه آن حرامزاده غصب مي كرد و به شيرخانه فرستادي و....

( بحر الانساب، ص عليه السلام - 104. )