آغاز سفر و ملاحظاتي درباره عزيمت امام (ع)



آغاز سفر و ملاحظاتي درباره عزيمت امام عليه السلام به مكّه

منابع اوّليه و ساير تواريخ معتبر آغاز حركت إمام رضاعليه السلام را از مدينه به سوي بصره ذكر كرده اند. با اين وجود برخي از منابع بخصوص تذكره هاي متأخّر مي نويسند: ( تاريخ يعقوبي، ج 3، ص صلي الله عليه واله عليه السلام 1؛ تاريخ فخري، ص 300؛ تهذيب التهذيب، ج عليه السلام ، ص عليه السلام 38. )

حضرت ابتدا به مكّه رفت و در اين سفر إمام جوادعليه السلام نيز همراه ايشان بود، إمام عليه السلام با خانه خدا وداع كرد و سپس از مكّه به سفر ادامه داد.

مسند الإمام الرضاعليه السلام به نقل از راوندي در الخرائج مي نويسد: إمام رضاعليه السلام با همراهان خود وارد مكّه مكرمه شد و خانه خدا را زيارت كرد و با اهل بيت وداع نمود. محمّد بن ميمون گويد: من در مكّه با آن جناب بودم و پيش از آن كه به طرف خراسان حركت كند عرض كردم تصميم دارم به مدينه برگردم نامه اي براي فرزندت أبو جعفرعليه السلام بنويس تا با خود ببرم. حضرت رضاعليه السلام تبسّمي فرمود و نامه را نوشت، من نامه را به مدينه بردم و به حضرت جواد دادم....

( مسند الإمام الرضاعليه السلام ، 1/صلي الله عليه واله 1 - 215؛ اثبات الوصيه، ص 394؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 108. )

شيخ مفيد نيز در الارشاد بدون تأكيد بر عزيمت إمام رضاعليه السلام از مدينه به مكّه در سفر تاريخي اي كه آن جناب به خراسان داشت به نقل از مسافر روايت مي كند كه من خدمت حضرت رضاعليه السلام در مني بودم، يحيي بن خالد از آن جا عبور كرد در حالي كه سر و روي خود را از غبار پوشانده بود، حضرت فرمود: اين بيچاره ها نمي دانند، امسال چه بر سرشان خواهد آمد، سپس فرمود: از آن شگفتر من و هارون مانند اين دو هستيم (دو انگشت خود را به هم چسبانيد) يعني من و هارون در كنار هم دفن خواهيم شد. مسافر گويد: به خدا من معني سخن آن حضرت را نفهميدم تا وقتي كه حضرت را در كنار هارون دفن كرديم.

( الارشاد، ج 2، ص 249؛ عبون اخبار الرضا، ج 2، ص 3عليه السلام 4؛ اثبات الوصيه، ص 391. )

اگر گفته شيخ مفيد را در اين باره بپذيريم، زماني كه حضرت در سفر حج بود، بنابر آنچه مسافر از حضرت نقل مي كند كه من و هارون در كنار هم دفن خواهيم شد، معلوم مي شود كه هنوز هارون در قيد حيات بوده است، بنابراين با توجه به مرگ هارون در سال 193 و هجرت إمام عليّ بن موسي عليه السلام از مدينه به مرو در سال 200 قطعاً اين روايت مربوط به آن سفر نيست.

معتبرترين منبعي كه از وداع آن حضرت با خانه خدا روايت مي كند، شيخ صدوق است كه مي نويسد: حضرت براي طواف بيت الحرام به مكّه رفت و فرزند برومند خود جواد الائمه را كه شش سال داشت با خود گذاشت در حرم طواف مي داد. چون حضرت جوادعليه السلام به حجر إسماعيل رسيد از دوش موفق به زير آمد، آن جا نشست و اشك از ديدگان وي جاري شد، مدتي گريست، موفق عرض كرد، قربانت شوم برخيز، گريه بس است. حضرت جوادعليه السلام فرمود: موفق از اين جا حركت نكنم تا آن گاه كه خدا بخواهد. موفق خدمت إمام رضاعليه السلام رفت و جريان را عرض كرد. حضرت رضاعليه السلام گريان نزد فرزندش آمده او را در آغوش گرفت و سر و سينه اش را بوسيد و فرمود: نور ديده ام چرا اين قدر گريه و زاري كرده اي، حضرت جوادعليه السلام گفت: چگونه خود را تسلي دهم درحالي كه مي بينم شما آن چنان با خانه خدا وداع مي كني كه گويا ديگر مراجعت نخواهي كرد و من يتيم خواهم شد.

حضرت رضاعليه السلام فرمود: اي فرزند دلبندم به قضاي الهي راضي شو و در هر پيشامدي صابر و شكيبا و خرسند و شادمان باش، آنگاه هر دو در آغوش هم گريستند و با هم وداع كردند. حضرت جواد به مدينه و حضرت رضاعليه السلام به سوي خراسان حركت كردند.

( حديقة الرضويه، ص 4عليه السلام ؛ زندگاني إمام رضاعليه السلام ، ص 8عليه السلام 4؛ اثبات الوصيه، ص 394، سرچشمه هاي نورد، إمام رضاعليه السلام ، ص 182. )

اين گفته شيخ صدوق درباره حضرت جوادعليه السلام با آنچه راوندي در الخرائج در روايتي كه از محمّد بن ميمون نقل مي كند «من نامه حضرت را از مكه به مدينه بردم و به حضرت جواد دادم.» اختلاف دارد و معلوم مي شود در آن هنگام حضرت جوادعليه السلام در مدينه به سر مي برده است. علاوه بر اين اختلاف، به لحاظ جغرافياي راههاي متداول آن زمان عزيمت امام عليه السلام به مكّه در مسير مخالف راه مدينه به مرو است و برابر آنچه ابن خردادبه در المسالك والممالك و قدامة بن جعفر در كتاب الخراج و يعقوبي در البلدان و ابن رسته در الاعلاق النفيسه كه به ترتيب در سالهاي 250، صلي الله عليه واله صلي الله عليه واله 2، 8عليه السلام 2، 290 ه' ق تأليف شده اند مي نويسند: از مدينه تا مكّه صلي الله عليه واله 28 ميل، برابر ده منزل راه است كه اين مسافت در مسير مخالف راه مدينه به مرو است. صرفنظر از اين ( الاعلام النفيسه، ص 8 - عليه السلام 20؛ البلدان، ص 93؛ الخراج، ص 11. )

ملاحظات، بنابر گزارشهاي تاريخي، مأمون اصرار داشت حضرت را از مدينه به سوي بصره و فارس و سپس به سوي مرو (خراسان) حركت دهد و يكي از دلايل مهم اين تصميم اوضاع سياسي حاكم بر بعضي از شهرها بود. مأمون سفارش مؤكّد داشت كه حضرت را از مدينه به سمت كوفه و قم عبور ندهد زيرا در اين خط سير، علاوه بر شهرهاي كوفه و قم كه پايگاه شيعيان بود، شهر بغداد نيز در مسير اين راه به سمت ايالت جبال و قم قرار داشت كه اهميّت آن به لحاظ سياسي كمتر از دو شهر ياد شده نبود. در دو شهر كوفه و قم شيعيان پايگاه محكمي داشتند و نوعاً نسبت به سفر اجباري إمام رضاعليه السلام واكنش نشان مي دادند، و بغداد نيز با توجه به اين كه مركز تجمّع و پايگاه عباسيان متعصّب و مخالف با سياستهاي مأمون مبني بر خارج كردن خلافت از دودمان آل عبّاس و انتقال آن به آل علي عليه السلام بود، شهر بي خطري از ديدگاه مأمون به حساب نمي آمد.

شهر مكّه نيز به لحاظ سياسي در آن زمان و مقارن بودن با شورش علويان بر ضد مأمون از اهميّت ويژه اي برخوردار بود. محمّد بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن حسين عليه السلام معروف به «ديباج» و حسين بن حسن بن عليّ بن حسين بن عليّ عليه السلام معروف به «ابن افطس» در سال 200 ه' ق قيام كردند. ديباج در مكّه و نواحي حجاز قيام كرد و خود را امير المؤمنين خواند و ابن افطس نيز كه در مدينه ظهور كرد قيام خود را به سوي مكّه كشاند و هنگامي كه مردم در مني بودند به آنها پيوست و امير الحاج داود بن عيسي بن موسي هاشمي در نتيجه قيام او فرار كرد. پرواضح است كه سفر ( مروج الذهب و معان الجوهر، 41/2 - 439، اخبار مكّه، ص 8صلي الله عليه واله 1 و 192؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 1صلي الله عليه واله 4؛ تجارب السلف، ص 159؛ تاريخ فخري، ص 302، تاريخ گزيده، ص 311؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 153؛ مجمل فصيحي، ج 1، ص 219. )

إمام رضاعليه السلام به مكّه در شرايطي كه با اجبار براي پذيرش ولايتعهدي عازم مرو بود، به لحاظ سياسي مغاير سياست مأمون و دستور وي به فرستادگانش مي باشد. در نهايت به نظر نگارنده سفر إمام رضاعليه السلام از مدينه به سوي مرو در مسير مكّه به لحاظ جغرافياي راه، اوضاع سياسي، و نيز حيث تزلزلي كه در روايات ديده مي شود چندان قرين صحّت نيست.