شفاي سيد ابراهيم




( شفاي سيد ابراهيم )



دانشمند محترم جناب حاج آقا محمد مهدي تاج لنگرودي واعظ فرمود: آقاي سيد ابراهيم لنگرودي سيد معمّر و جليل القدري است كه از ذاكرين و خدمتگزاران اهل بيت اطهار : وساكن تهران مي باشد. گاهي او را در بعضي از خيابانهاي تهران ميديدم كه بديوار تكيه كرده و بعد از مقداري توقف براه ميافتاد وقتي كه علت را مي پرسيدم از درد پاي خود گله ميكرد و مي فرمود:

ده سال است كه گرفتارم و بعضي از آقايان اطباء بعنوان رماتيسم و بعضي بعنوان سياتيك مرا مداوا كرده ولي بمقدار كمي هم از دواها اثري ندارد.

باري او با اين ناراحتي ميساخت تا اينكه روزي بعنوان احوالپرسي سيد مذكور بخانه او واقع در ميدان خراسان رفتم خوشبختانه حالش خوب بود از درد پاي او كه سابقه داشت جويا گرديدم فرمود راحت شدم و بوسيله امام رضا (عليه السلام) از خدا شفا گرفتم و بهيچوجه احساس درد و ناراحتي ندارم.

وقتيكه از چگونگي استشفاء پرسيدم چنين فرمودند كه من چندي قبل بعزم زيارت حضرت ثامن الحجج امام رضا (عليه السلام) تهران را ترك گفته و بمشهد مقدس مشرف شدم با همان درد پا و ناراحتي بزيارت حضرت ميرفتم از شدت درد مخصوصاً از صحن مقدس تا حرم سه جا بعنوان استراحت مي نشستم.

روزي بعزم استشفاء بحرم حضرت مشرف شده پس از آداب ومراسم زيارت با قلبي شكسته و با خلوص اطمينان هر چه تمامتر بحضرت اينگونه متوسل شدم.

عرض كردم آقا من پير مردي هستم كه علاوه از هشتاد سال دارم، اگر قابليت دفن در جوار قبر شما را داشته باشم از خداوند بخواه كه بميرم و در همين جا دفن گردم و اگر از عمرم چيزي باقي مانده درد پا خيلي آزارم مي دهد و براي من طاقت فرسا است. بنابراين از خدا بخواه تا مرا شفا دهد.

قدري گريه كردم و با همان حال از حرم بيرون آمدم و بصحن مقدس وارد شده اما خوشبختانه در خودم احساس بهبودي كرده مثل آنكه دردي در من نبوده با توجه بمطلب قبلي كه مي بايد از اول صحن تا حرم سه جا توقف نمايم و قدري بنشينم بعد از عرض حاجت و بيرون آمدن از حرم تا اول خيابان بدون احساس كوچكترين ناراحتي و توقفي آمدم!!

آنقدر خوشحالي و سرور بمن دست داده بود كه بنا كردم در خيابانها راه رفتن و مدتي بدين منوال گاهي تند گاهي آهسته رفتم وبرگشتم تا بر من يقين شد كه شفا گرفتم و الان مدت چند ماه است كه از مشهد مقدس مراجعت كرده و راحتم.

( - توسلات يا راه اميدواران . )

اي شه طوس كه بر هر دو جهان مولائي

خسرو كون و مكان مظهر بيهمتائي

خسروانند گدايان تو اي خسرو دين

شه اقليم وجودي و تو صاحب رائي

ما گدائيم و بدين در باميد آمده ايم

چو گدا را نبود غير درت ماوائي

دردمنديم و باميد دوا آمده ايم

درد ما را تو شفا ده كه طبيب مائي

بحقيقت كه دوائي و توئي اسم خدا

مظهر اسم حق و مظهر هر اسمائي

جسم و جانم تو شفا ده كه تو ذكري و شفا

كه تو ذكري و شفائي و تو اسمي و دوائي

كن كريمانه نظر بر من مسكين شاها

جز تو اين ملك جهانرا نبود مولائي

سالها بهر اميدي به پناه آمده ام

غير اميد تو ديگر نبود ملجائي

نيست ظنّم كه براي تو گداي در خويش

جز درت نيست اميدي و ندارم بنمائي

چه شود از ره لطف خسرو خوبان جهان

لحظه اي دردم آخر بسراغم آئي

بنده روسيه و زار و حقيرم ايشه

چشم اميد حقير است بتو مولائي