شفاي زخم پا


( شفاي برص )



ابن حمزه ابوجعفر محمد بن علي

در معجزات حضرت رضا (عليه السلام) فرموده است و اعجب از معجزه اي كه ما در زمان خود مشاهده كرديم. و آن اين است كه: انوشيروان اصفهاني كه مجوسي مذهب و صاحب منزلت و جاهي نزد خوارزمشاه داشت.

شاه مذكور او را بعنوان رسالت روانه كرد نزد سلطان سنجر بن ملك شاه و انوشيروان را برص فاحشي بود و بجهت نفرت و تنفر طبايع از برص مي ترسيد كه نزد سلطان سنجر برود.

وقتي كه بطوس رسيد شخصي باو گفت هروقت بروي نزد قبر حضرت رضا (عليه السلام) و او را شفيع خودگرداني نزد خداي تبارك وتعالي و پروردگار متعال را اجابت خواهد فرمود و مرض برص از تو برطرف خواهد شد.

انوشيروان گفت من مردي ذمّي مي باشم. شايد خدمتگذاران مشهد شريف مرا از داخل شدن در حرم حضرتي مانع شوند.

گفت: لباس خود را تغيير ده و وقتي هم داخل شو كه احدي بر حال تو مطلع نشود.

انوشيروان چنين كار را انجام داد و پناه بقبر شريف رضوي شد و تضرع و دعا كرد و ابتهال نمود و آنحضرت را وسيله خود نزد خداي تعالي قرار داد.

چون از حرم بيرون آمد بدست خود نگاه كرد اثري از بَرَص نديد آنگاه رختهاي خود را از بدن بيرون آورد و تامل در بدن خود نمود ابداً اثر برص در خود نيافت.

از مشاهده اين امر عجيب، غش كرد و چون بهوش آمد اسلام آورد و جزء مسلمانان نيك گرديد پس دستور داد براي قبر شريف صندوقي (ضريحي) از نقره درست كردند، مال بسياري در اين خصوص صرف كرد و اين قضيه مشهور و معروف است نزد بسياري از اهل خراسان.

گويا اولين ضريح نقره اي كه براي قبر شريف حضرت رضا (عليه السلام) گذاشته شده همين ضريحي بوده كه بدست اين مرد زردشتي بنام انوشيروان بنيان گرفت.

( - ثاقب المناقب . )

غوث وري غياث خلائق خديو طوس

نجم هدي و بدردجي هشتمين شموس

از جانب خداي انيس است بر نفوس

فيضش رسد بمسلم و نصراني و مجوس

شاه وگدا ننهند بدربار او رئوس

تا كسب فيض از نظر لطف او كنند

( شفاي زخم پا )



آقا ميرزا احمد علي هندي كه عالمي بود صالح و مقدس و متقي و زياده از پنجاه سال در كربلا مجاور قبر مولاي ما حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) بود تا وفات نمود خود او گفت كه من در زمانيكه در هند بودم زخم و قرحه اي در زانوي من بهم رسيد كه تمام اطباء از علاج آن عاجز شدند و از بهبودي آن مايوس گرديدند. والد من كه خودش از همه دكترهاي هند حاذقتر بود باطراف هند كسي را فرستاد تا هر طبيبي كه هست او را براي معالجه قرحه من حاضر نمود و هريك از آنها اين زخم را مي ديدند مي گفتند ما از پس اين معالجه برنمي آئيم و همگي اعتراف به عجز كردند.

تا اينكه طبيبي فرنگي كه از همه حاذقتر بود آمد و چون چشمش بر آن زخم افتاد ميلي در داخل آن زخم كرد و چون بيرون آورد نگاهي بآن كرد و گفت تو را بغير از حضرت عيسي (عليه السلام) كسي نمي تواند علاج كند زيرا كه اين زخم نزديك به پرده رسيده و اسم آن پرده راگفت و وقتي كه زخم بآن پرده برسد حتماً تلف مي شود ويك دو روز ديگر اين زخم به آن مي رسد و خواهد مرد. آنگاه برخاست و رفت.

من از شنيدن سخنان او آنروز را با نهايت غم و اندوه بسر بردم وچون شب شد خوابيدم پس در عالم خواب خدمت مولا و سيد خود حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) مشرف شدم و ديدم كه آن بزرگوار در برابر من ايستاده و نور از سر مبارك آن حضرت باطراف حجره منتشر است پس بمن فرمود: اي احمد بسوي من بيا.

عرض كردم: مولاي من خودت مي داني كه من مريضم و توانائي راه رفتن ندارم. آنسرور اعتنائي به گفته هاي من نكرد باز فرمود بسوي من بيا. در اين مرتبه از فرمايش آنحضرت از بستر خود برخواستم و نزديك آن بزرگوار رفتم.

آنگاه آنحضرت دست مبارك خود را پيش آورد و آن زخم را كه بزانوي من بود مسح كرد.

در آن حال عرض كردم. اي مولاي من قصدم اين است كه بزيارت شما مشرف شوم. فرمود انشاءالله مشرف مي شوي. از خواب بيدار شدم و اثري از آن جراحت و قرحه ابداً در زانوي خود نديدم و از ترس اينكه مبادا اين امر را كسي قبول نكند جرئت نمي كردم قضيه خود را آشكار و افشاء كنم.

تا اينكه بعضي از حال من خبردار شده و امر فاش شد.



( - تتميم امل الامل . )

رضاي حق برضاي رضا شود حاصل

دلا رضاي رضا جو، ز غير او بگسل

رضا ولي خدا شاه طوس شمس شموس

كه بي رضاي رضا طاعت بود باطل

بامر و نهي رضا گوش با كمال رضا

اگر رضاي خدا را توئي بجان مائل

سعادت دوجهان چونكه در رضاي رضاست

دمي مبادا شوي از رضاي او غافل