شفاي محمدرضا






( شفاي محمدرضا )



حضرت آقاي حاج شيخ علي اكبر مروج الاسلام نقل فرمود كه شخصي به نام محمدرضا كه خود حقير و جماعت بسياري مدتها او را بحال كوري ديده بوديم و چون بواسطه كوري شغلي نداشت و به فقر و ناداري گرفتار بود.

دختري داشت روزها دست پدر را مي گرفت و راه مي برد وبعضي اشخاص ترحّماً چيزي باو مي دادند و امرار معاش مي نمود تا نظر لطف و مرحمت حضرت ابي الحسن الرضا (عليه السلام) شامل حالش شده شفا يافت و حال تقريباً ده سال مي شود او را بينا مي بينيم و خودش شرح حالش را نقل كرد:

وقتي بدرد چشم مبتلا شدم و به دكتر چشم مراجعه كردم بهبودي حاصل نشد تا اينكه كور شدم و چيزي را نمي ديدم و اين كوري من هفت سال طول كشيد و دخترم دستم را مي گرفت و عبور مي داد تا يكروز در بست بالا خيابان دخترم مرا مي گذرانيد مردي به من رسيد و گفت هرگاه اين دختر را بعنوان خدمتكاري به من بدهي من مي خواهم جوابش را نگفته گذشتم لكن سخن او بسيار بر دل من اثر كرد. و محزون شدم همانجا توجه كردم به حضرت رضا (عليه السلام) و عرض كردم يا مرگ يا شفا زيرا زندگاني بر من خيلي ناگوار است.

پس همان قسمي كه دخترم دستم را گرفته بود با دل شكسته به صحن عتيق وارد شدم. ناگاه ملتفت شدم كه اندكي گنبد مطهر را مي بينم تعجب كردم آمدم بگوشه اي نشستم و شروع به گريه كردم و چون چند دقيقه گذشت ملتفت شدم كه من همه چيز و همه جا را مي بينم پس برخاستم دختر خواست دست مرا بگيرد گفتم من همه جا را مي بينم و احتياجي به دست گيري من نيست حضرت رضا (عليه السلام) مرا شفا داده دختر باور نكرد لذا شروع بدويدن كردم آنگاه با دختر از صحن مطهر بيرون آمديم.

( - كرامات رضويه . )



زجان بگذر كه جانان مي توان يافت

زجانان دم بدم جان مي توان يافت

طلب كاري گر آن كنز خفا را

در اين دلهاي ويران مي توان يافت

چوآمد قلب مومي عرش رحمان

در انسان عرش رحمان مي توان يافت

ز نامردان طلب منماي درمان

كه درمان را زمردان مي توان يافت

تو را درد طلب نبود وگرنه

دواي درد آسان مي توان يافت

طبيب درد جمله دردمندان

چو سلطان خراسان مي توان يافت

رضا نوباوه موسي بن جعفر

كه با حُبّ وي ايمان مي توان يافت

علوم اولين و آخرين را

در اين مشكوة رخشان مي توان يافت

رخش آئينه وجه اِلهي

در اين آئينه يزدان مي توان يافت