شفاي سيد لال


( شفاي سيد لال )



جناب صديق محترم و ثقه معظم حاج سيد اسماعيل معروف به حميري نجل مرحوم سيد محمد خراساني كه از اهل منبر ارض اقدس رضوي در كتاب آيات الرضويه نقل فرمود:

حاج سيد جعفربن ميرزامحمد عنبراني گفت كه من در محل خود قريه عنبران كه تا شهر مشهد مقدس تقريباً چهار فرسخ است، در فصل زمستان بآب سرد غسل كردم و در اثر غسل بآب سرد حال جنون در من پيدا شد به نحوي كه چندي در كوهستان مي گرديدم تا لطف الهي شامل حالم شده و از ديوانگي بهبودي يافتم، لكن زبانم از حركت و گفتار افتاد و هيچ نمي توانستم سخن بگويم تا پنج يا شش ماه گذشت كه به همراهي مادرم از قريه عنبران به شهر آمديم.

پس براي معالجه به مريضخانه انگليسي رفته و حال خودم را به طبيب فهماندم او به من گفت بايستي با اسباب جراحي كاسه سر ترا برداشته و مغز سر ترا معاينه نمايم تا مرض تشخيص داده شود.

از اين معني بسيار متوحش شدم و از علاج مأيوس گرديدم وبرگشتم والده ام بي خبر من بحرم مطهر حضرت امام رضا (عليه السلام) پناهنده شده بود و منهم بي اطلاع او به حمام رفته و براي تشرف به حرم غسل زيارت نمودم و قصدم اين بود كه مشرف شوم و توسل بامام هشتم (عليه السلام) بجويم و عرض كنم يا شفا يا مرگ وگرنه من به محل خود برنمي گردم و سر به صحرا مي گذارم.

سپس براه افتاده بكفشداري صحن كهنه كه پهلوي ايوان طلا بود رسيدم كفشدار مرا مي شناخت و از لالي چند ماهه من با خبر بود پس كفش از پايم بيرون آوردم و چون قدم بايوان مبارك نهادم حالتي در خود يافتم كه نمي توانستم قدم از قدم بردارم يا اينكه خَم شوم يا اينكه بنشينم مثل اينكه مرا بريسمان بسته و نگاه داشته اند متحير بودم.

ناگهان صدائي شنيدم كه يكي مي گويد بلند بگو بسم الله الرحمن الرحيم والده ام كجاست خواستم بگويم نتوانستم بار ديگر همين ندا را شنيدم باز خواستم بگويم نتوانستم دفعه سوم فرياد بلند شد بگو بسم الله الرحمن الرحيم والده كجاست در اين مرتبه گويا آب سردي از فرق تا پايم ريخته شد و فرياد كشيدم بسم الله الرحمن الرحيم والده كجاست.

تا اين فرياد را كشيدم ديدم والده ام ميان ايوان پيش من است تا مرا ديد و فهميد زبانم باز شده است از شوق بگريه درآمد و دست بگردنم در آورده و مرا بوسيد!!

گفتم: مادر جان كجا بودي؟

فرمود: پشت پنجره فولاد بودم شفاي تو را از امام رضا ضامن غريبان (عليه السلام) مي خواستم كه ناگاه صداي تو را شنيدم كه مي گوئي بسم الله الرحمن الرحيم والده ام كجاست صداي تو را كه شنيدم دانستم كه حضرت امام رضا (عليه السلام) تو را شفا داده است لذا نزد تو آمدم.

سيد مي گويد آنگاه مردم گرد من جمع شده جامه هاي مرا پاره پاره كردند پس مرا نزد متولي آستان قدس رضوي (عليه السلام) بردند واو پنج تومان بمن داد و نيز مرا نزد حكومت وقت شاهزاده نيرالدوله بردند او هم پنج تومان به من داد.



- آگر جان طلبي بكوي جانانه بيا

از عقل برون شو و چو ديوانه بيا

شمع رخ دوست در خراسان سوزد

اي سوخته دل بسان پروانه بيا