انگيزه قتل حضرت رضا ع


انگيزه قتل حضرت رضا عليه السّلام

مأمون به پيشنهاد فضل بن سهل حضرت رضا عليه السّلام را به مرو دعوت كرد، به اين نيّت كه ساداتي كه در گوشه و كنار، عَلَم مخالفت با او را بلند كرده بودند، ساكت نموده و به علاوه اذهان عمومي و نظر مريدان و ارادتمندان به آن حضرت را نسبت به ايشان برگرداند و حضرت را نزد ايشان تضعيف كند و قصد داشت چنين وانمود كند كه حضرت حبّ جاه و مقام دارد و طالب دنياست؛ ولي غافل از اين كه همه دلها به دست خداوند متعال بوده و فقط او مقلّب القلوب است نه ديگران.

بر خلاف خواسته مأمون اين ولايت عهدي سبب شد كه محبّت مردم روز به روز نسبت به آن حضرت مضاعف گردد؛ لذا مأمون تصميم گرفت كه علما و دانشمندان گوناگون را از مذاهب و مكاتب مختلف دعوت كند و آنها در بحث و مناظره حضرت را شكست دهند و عجز و ناتواني و نقصان علمي حضرت شهره عام و خاص گردد؛ ولي اين نقشه مأمون نيز نتيجه معكوس داد و موجب شد كه علم و فضل و كمالات حضرت روشن تر شده و حتي علماي بزرگ نيز به ايشان ايمان آوردند؛ چرا كه علماي تمام مكاتب اعم از اسلام و يهود و نصارا و مجوس و ديگر فرقه ها در بحث و مناظره بدون استثنا مغلوب شده به علم و فضل و تسلّط حضرت بر جميع علوم و معارف اديان مختلف اعتراف مي كردند و اين مناظرات موجب شد كه دانشمندان در بين طبقات مختلف اظهار كنند كه حضرت رضا عليه السّلام از مأمون بر خلافت و ولايت سزاوارتر است و طبيعتاً اين خبرها باواسطه به گوش مأمون مي رسيد؛ لذا اين حيله مأمون نيز با شكست عجيبي روبرو شد و به اين نتيجه رسيد كه تنها راهي كه باقي مانده مسموم نمودن و كشتن حضرت است.

بنابراين براي رسيدن به اين هدف طرح قتل حضرت را در سر مي پروراند و كاملاً دقت داشت كه مردم خصوصاً ارادتمندان امام عليه السّلام با قتل حضرت متوجّه نقشه او نشوند؛ لذا هميشه به حضرت احترام مي گذاشت و ابراز علاقه و محبت مفرط به ايشان مي نمود؛ ولي در باطن شديداً بغض و كينه حضرت را در دل داشت و همواره طرحي براي قتل حضرت در سر مي پروراند و به اين نتيجه رسيد كه فضل بن سهل در مشورتي كه پيشنهاد ولايت عهدي امام رضا عليه السّلام را نمود، اشتباه و خيانت كرده است.