مسجد مرو و مزار فرزند علي بن موسي الرضا ع


مسجد مرو و مزار فرزند علي بن موسي الرضا عليه السّلام

مدّتي كه حضرت علي ّبن موسي الرّضا عليه السّلام در مرو حضور داشتند در محلّي نماز گزاردند و به همين خاطر در آن مكان مقدس مسجدي بنا شد كه آن مكان مقدّس را مسجد زرد مي نامند. مرحوم حاج شيخ عباس قمّي به نقل از مناقب ابن شهرآشوب مي نويسد: در اين مسجد يكي از فرزندان امام علي ّبن موسي الرّضا عليه السّلام دفن شده وكرامتهايي نيز از آن جناب ظاهر شده است. مؤيّد اين مطلب روايتي است كه علاّمه بحراني در عوالم العلوم نقل مي كند و آن گوياي اين مطلب است كه حضرت رضا عليه السّلام داراي پنج پسر و يك دختر بودند و ضمن اين كه نامهاي فرزندان حضرت را نيز بيان مي كند متذكّر شده است كه آن فرزند حضرت رضا عليه السّلام كه در مرو مدفون است نامش علي است.

حركت از مرو به سوي بغداد

مورّخان دربيان اين كه چرا مأمون پايتخت را به بغداد انتقال داد، مطالبي نقل كرده اند. از جمله درضمن قضيّه اي نقل شده كه، حضرت رضا عليه السّلام به مأمون فرمودند: آيا نمي داني كه والي مسلمين همچون ستون در وسط خيمه است و هر كه بخواهد بايد بتواند به آساني به او دسترسي پيدا كند؟

مأمون عرض كرد: اي آقاي من، شما چه دستور مي دهيد؟

حضرت فرمودند: نظر من آن است كه دارالخلافه و مركز حكومت خود را به محل حكومت پدران و اجدادت قرار دهي و به امور مسلمين توجّه نمايي و آنها را به ديگران واگذار نكني .

عرض كرد: آنچه شما فرموديد، صحيح است؛ لذا براي پايتخت به سوي بغداد عزم سفر نمود و ظاهراً علّت استقبال او از اين پيشنهاد اين بود كه خودش مايل بود به بغداد پايتخت حكومت پدران خود برود و با بني عباس ملاقات نمايد، ضمناً امراي عرب و كساني را كه براي حفظ حكومت او و پدرانش كوشش كرده اند جمع كرده و جذب حكومت خود نمايد؛ لذا كاروان حكومتي مأمون باحضور او و فضل بن سهل (وزير و فرمانده لشكر) از مرو حركت كرده و به طرف بغداد رهسپار شدند.

امّا به چه دليل و براي اجراي چه نقشه اي بود كه مأمون از نظر حضرت رضا عليه السّلام تبعيّت كرد و مركز حكومت خود را تغيير داد، دقيقاً مشخص نيست.

شايد به اين جهت بوده كه مأمون مايل بود به بغداد، پايتخت حكومت پدران خود برود و با بني عباس ملاقات كند و امراي عرب و كساني را كه سالها براي حفظ حكومت او و پدرانش كوشش كرده اند، جمع كرده و جذب حكومت خود نمايد.

لكن مشكلي كه او را از رفتن به بغداد باز مي داشت، اين بود كه عدّه اي از مردم از فضل بن سهل، ظلم و ستم بسياري ديده و از او دلخوشي نداشتند؛ زيرا بعضي از آنها را از كار بركنار كرده بود و نيز براي نابودي هرثمه توطئه كرده و طاهربن حسين را تبعيد كرده بود و يا هر عمل ديگري كه موجب نارضايتي مردم شده بود و از همه اينها گذشته فضل با اين كه قدرت را كاملاً در دست ندارد، ولي با شرايط مختلف آن چنان در حكومت مأمون اعمال نفوذ كرده بود، كه مأمون با وجود اين كه خليفه بود آزادانه حكومت نمي كرد. علاوه بر اين مشكل ديگر اين بود كه مأمون خلافت را از خاندان بني عباس خارج كرده و علي ّبن موسي الرّضا عليه السّلام را وليعهد خود قرار داده بود و حضرت در اين سفر او را همراهي مي فرمودند و در اين صورت چگونه مي توانست حمايت بني عباس را به خود جلب نمايد؟

لذا اين دو مشكلي است كه با وجود آن (يعني قدرت فضل و وجود علي ّبن موسي الرّضا عليه السّلام) امكان ورود به بغداد و حكومت در آن براي مأمون محدود مي شود و در واقع به همين دلايل بود كه آن همه بحرانها و شورش ها دربغداد موجب شده و عمويش ابراهيم بن مهدي را در مقابل او علم كرده است.

بنابراين مأمون حس مي كرد اگر اين دو مانع را از سر راه خود برداشته و فضل بن سهل و علي بن موسي الرّضا عليه السّلام را به قتل برساند، ديگر راحت خواهد شد و حكومت در بغداد تا حدودي براي او ميسّر خواهد گشت.

و لكن از طرفي وجود دوستان و شيعيان علي ّبن موسي الرّضا عليه السّلام و عوامل قدرتمند فضل بن سهل مانع و مشكل بزرگي براي انجام اين دو قتل بود.

البتّه حسن بن سهل استاندار عراق بود و با تكيه برقدرت برادرش فضل بن سهل سالها حكومت مي نمود و مخالفين را دربند كشيده بود؛ ولي فضل بن سهل بيم آن داشت كه اگر مخالفين اطراف مأمون را بگيرند و از خاندان سهل شكايت كنند، چه عذري بياورد؟ و چگونه مي تواند مقام خود را حفظ كند؟

لذا فضل بن سهل خود، از رفتن به بغداد وحشت بسيار داشت و با تدبيراتي كه داشت، احتياطاً قبل از حركت از مرو امان نامه مفصّلي از مأمون گرفت ولي غافل از اين كه مكر بالاي مكر بسيار است.