وصيّت موسي بن جعفر ع


وصيّت موسي بن جعفر عليه السّلام

بزنطي از خادم امام موسي بن جعفر عليه السّلام روايت مي كند، زماني كه حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام را از مدينه به عراق بردند، آن حضرت به فرزندش علي عليه السّلام فرمود: تا من زنده ام و خبر فوت من به تو نرسيده، بايد هر شب در دهليزِ خانه بخوابي .

خادم مي گويد: من هر شب بستر علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام را در دهليزخانه مهيّا مي نمودم و آن بزرگوار بعد ازعشاء مي آمد و تا به صبح در دهليز مي گذراند، چون صبح مي شد به خانه تشريف مي برد و چند سال به همين منوال گذشت، يكي از شبها كه بستر حضرت را مهيا نمودم تشريف نياوردند و خانواده هم از غيبت آن حضرت بي اندازه ناراحت بودند و ما هم از اين امر به وحشت افتاديم، تا اين كه صبح طالع شد و آن بزرگوار تشريف آورده و به نزد امّ احمد، بانوي حرم رفته و فرمودند: آن امانتي را كه پدرم نزد تو سپرده بود، حاضر كنيد و به من تحويل دهيد.

امّ احمد كه اين سخن را شنيد، شروع به گريه كرد و گريبان چاك زد وگفت: به خدا قسم كه سيد و آقاي من وفات نموده است.

حضرت او را تسلي داده تا اين كه از بي قراري و گريه و زاري او جلوگيري فرمود و دستور داد كه اين راز را بر كسي افشا مكن تا خبر به والي مدينه برسد، سپس ام احمد، امانت هايي را كه نزد خود داشت به علي ّبن موسي الرّضا عليه السّلام تحويل داد و عرض كرد: روزي كه پدرت مرا وداع نمود، اين امانات را به من سپرده و به من امر فرمود: كسي را بر آن مطّلع مكن، چون من وفات نمودم، هر يك از فرزندان من كه نزد تو آمده وآن را ازتو مطالبه نمود به او تحويل بده و آگاه باش كه من در چنين وقتي وفات كرده ام.

علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام امانتها را گرفته و امر فرمودند كه خبر را پنهان نمايند تا خبر به طور طبيعي منتشر شود.

از آن شب ديگر امام رضا عليه السّلام در دهليز خانه نخوابيد وبعد از چند روزي هم خبر شهادت موسي بن جعفر عليه السّلام رسيد و معلوم شد كه در آن شبي كه حضرت رضا عليه السّلام غيبت نموده، از مدينه به بغداد رفته و تجهيز پدر خود را انجام داده است؛ سپس بعد از آن هم علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام با اهل بيت مراسم عزاداري و سوگوراي پدر بزرگوارشان را برپا نمودند.

امامت حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش

امام علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام بعد از شهادت پدر گرامي اش در مدينه در مقام امامت و رهبري شيعيان، عمر شريف خود را به نشر علم و فضيلت و طاعت وعبادت اِلاهي سپري نمودند، و همواره نزديكان و اصحاب و دوستداران حضرت به ايشان مراجعه نموده و احكام و دستورات شرعي را سؤال مي كردند، و از وجود پرفيض آن پيشواي دين كسب فيض مي نمودند.

عموماً امام علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام در مسجدالنّبي صلّي الله عليه و آله جلوس داشتند و مردم براي سؤالات و رفع مشكلات خود، در آن مكان مقدّس به خدمت حضرت مشرف مي شدند؛ چنانچه از تاريخ و روايات استفاده مي شود، ظاهراً تا زماني كه هارون الرشيد در قيد حيات بود، تعرّضي به ساحت مقدّس آن حضرت نمي شد.

ابي صلت هروي مي گويد: از علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام شنيدم كه مي فرمود: من در روضه نبوي مي نشستم و علما در مدينه بسيار بودند و زماني كه آنها در مسئله اي عاجز مي شدند، به من اشاره مي نمودند و مسائل را به من ارجاع مي دادند و آن مسائل و مشكلات را حلّ مي كردم.

ابوالفرج در كتاب مقاتل الطالبيين مي نويسد: زمان حضرت رضا عليه السّلام شيعيان پشتگرمي و ظهور خاصّي يافته و تبليغ مي نمودند و خود حضرت نيز علناً تبليغ كرده و با واقفيّه احتجاج مي نمود.

قابل توجّه اين كه حضرت علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام در طول دوران امامت خود در مدينه پيوسته براي مراسم حجّ و زيارت خانه خدا به مكّه مكرّمه مشرف مي شدند و حتّي همان سالي كه حضرت روانه خراسان شدند نيز، در مراسم حجّ حاضر شده و در اين سفر جواد الائمه عليه السّلام را نيز با وجود سن كودكي به همراه بردند، چون حضرت در خانه خدا مشغول طواف وداع بودند، حضرت جواد عليه السّلام بر دوش غلام بود، و او حضرت جواد عليه السّلام را طواف مي داد، وقتي كه حضرت جواد عليه السّلام به حجر اسماعيل رسيدند از دوش غلام پايين آمده و آثار غم و اندوه در چهره آن حضرت پديدار شد و مشغول دعا شدند وچون دعاي حضرت جواد عليه السّلام طولاني شد، موفّق (غلام امام رضا عليه السّلام) عرض كرد: فدايت شوم، برخيز تا برويم، حضرت جواد عليه السّلام فرمودند: من اين محل را ترك نمي كنم تا وقتي كه خدا خواهد.

موفّق خدمت حضرت رضا عليه السّلام آمده و جريان را بيان كرد، علي ّبن موسي الرّضا عليه السّلام نزد فرزند خود آمده و فرمود: اي حبيب من! برخيز، حضرت جوادالائمه عليه السّلام عرضه داشتند: اي پدر، چگونه برخيزم و حال آن كه شما خانه كعبه را وداع فرمودند كه ديگر به آن مراجعت نخواهيد كرد؛ سپس شروع به گريه نمودند.

به هر حال جوادالائمه عليه السّلام امر پدر را اطاعت نموده و از جاي برخاسته و همراه پدر روانه شدند.