ويژگي هاي شخصي


ويژگي هاي شخصي

نام مبارك امام هشتم عليه السّلام، علي و نام پدر بزرگوارشان موسي عليه السّلام و نام مادر گرامي اش تكتَم است.

البتّه به خاطر خصوصيات نيكويي كه داشت به نامها و القاب ديگري نيز مشهور بود، ازجمله آنها: نجمه، طاهر، سبيكه، ام البنين، سَكَن، صَقرَة، خيزران، سَلامه و سَمّان را مي توان نام برد. كه در روايات به همه اين نامها اشاره شده است.

كنيه امام هشتم عليه السّلام، ابوالحسن و لقب مباركش رضاست و بعضي از القاب ديگر آن حضرت عبارت بود از: رَضي ، وَفِي ، فاضل، صابر، صِدّيق، قُرَّةُعَينِ المؤمنين، نورالهدي ، غيظ الملحدين، مكيد الملحدين، سِراجُ الله، كُفوُالمَلِك، كافي الخَلقِ، ربُّ السَّرير، ربُ التَّدبير.

ابن بابويه قمي از بزنطي روايت كرده كه به خدمت حضرت جواد الأئمه عليه السّلام رسيدم و عرض كردم، كه بعضي از مخالفان شما، گمان دارند كه وقتي مأمون پدر بزرگوار شما را وليعهد خود قرار داد، ايشان را ملقّب به "رضا" نمود؟!

جواد الأئمه عليه السّلام فرمودند: به خدا سوگند دروغ مي گويند، چرا كه او پسنديده خدا در آسمان بود و رسول خدا و ائمه هدي عليهم السّلام در زمين از او راضي بودند و او را براي امامت پسنديدند، لذا حق تعالي او را به "رضا" مسمّي گردانيد.

عرض كردم: مگر همه پدران گذشته شما پسنديده خدا و رسول و ائمه عليهم السّلام نبودند؟

فرمودند: بلي .

عرض كردم: پس چه شد كه فقط او را در جمع آنها بدين لقب شريف مخصوص گردانيدند؟

فرمود: چرا كه مخالفان و دشمنان نيز او را پسنديده و همواره از او راضي بودند. كما اين كه موافقان و دوستان از او خشنود بودند و اجتماع دوست و دشمن بر رضايت از او، مخصوص آن حضرت بوده و بدين جهت اين لقب را به ايشان اختصاص دادند.

لازم به ذكر است كه علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام روز پنجشنبه يا جمعه، طبق مشهورترين اقوال روز يازدهم ذي القعدة الحرام سال 148 هجري در مدينه الرّسول به دنيا آمده است و از سن 25 سالگي به مدّت 30 سال امامت و رهبري شيعيان را به عهده داشتند و سرانجام در سن 55 سالگي طبق مشهورترين اقوال روز آخر ماه صفر سال 203 هجري به وسيله انگور زهر آلوده اي كه مأمون ملعون به ايشان داد در شهر توس مظلومانه به شهادت رسيد.

نقش انگشتري آن حضرت "ما شاءَ اللهُ لاحَولَ وَ لاقُوَّةِ اِلاّ بِاللهِ" بوده و به روايتي ديگر "حَسبِي َ اللهُ" بوده است كه با قول مرحوم شيخ عباس قمي رحمه الله منافاتي ندارد، زيرا آن حضرت را دو انگشتري بوده كه يكي از خود آن حضرت و ديگري از پدر بزرگوارشان به ايشان رسيده بود. همان طور كه شيخ كليني از موسي بن عبدالرحمن روايت كرده كه گفت: از امام ابي الحسن الرّضا عليه السّلام از نقش انگشتري خود و پدرش سؤال كردم فرمود: نقش انگشتري من "ما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ" است و از پدرم "حَسبِيَ اللهُ" و اين همان انگشتر است كه اكنون در دست دارم.

ولادت

ابن بابويه قمي به سند معتبر از علي بن ميثم روايت كرده است كه حميده خاتون، والده ماجده امام موسي بن جعفر عليه السّلام كه از خانواده اشراف و بزرگان عجم بود، كنيزي خريداري كرد و نام او را تُكتم گذارد و آن كنيز سعادتمند از نظر دين و عقل و حياء بهترين زنان بود و همچنان بانوي خود حميده خاتون را تعظيم و اكرام مي نمود. حتّي به لحاظ احترام و تكريم هرگز در مقابل آن بي بي نمي نشست.

شبي حميده خاتون در عالم رؤيا خدمت رسول اكرم صلّي الله عليه وآله رسيد و حضرت به او فرمودند: اي حميده! نجمه (تكتم) را به فرزندت موسي ببخش و او فرزندي به دنيا مي آورد كه بهترين اهل زمين باشد، لذا حميده خاتون به موسي بن جعفر عليه السّلام گفت: اي فرزندم! تكتم جاريه اي است كه در محاسن اخلاقي و ذكاوت كسي را بهتر از او نديده ام و مي دانم هر نسلي كه ازاو به وجود آيد پاكيزه و مطهّر خواهد بود، لذا او را به تو مي بخشم و از تو مي خواهم كه رعايت حال او را بنمايي .

پس تكتم، جاريه امام موسي بن جعفر عليه السّلام در حالي كه هنوز دختر بود و وقتي كه حضرت رضا عليه السّلام از او به دنيا آمد، مادر مكرّمه آن حضرت او را طاهر ناميد.

از طاهره چنين نقل شده است: چون به فرزندم علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام حامله بودم، ابداً سنگيني حمل را در خود احساس نمي كردم و زماني كه مي خوابيدم صداي تسبيح و تهليل و تعظيم حق تعالي را از درون شكم خود مي شنيدم و مي ترسيدم وچون بيدار مي شدم ديگر صدايي نمي شنيدم و همين كه آن نور ديده متولد گرديد، دستهاي خود را بر زمين گذارد و روي مبارك را به طرف آسمان بلند كرد و لبهايش حركت مي كرد و سخناني مي گفت كه من متوجّه نمي شدم.

سپس نجمه آن نور ديده را در جامه سفيدي پيچيد و به دست پدرش سپرد، حضرتش در گوش راست مولود اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و آب فرات طلب فرمود، و كاهش را به آن آب باز نمود و سپس مولود را به مادرش برگردانده و فرمود: بگير اين را كه بقيةالله است و در زمين حجّت خدا بعد از من خواهد بود.

چنانچه در تاريخ نقل شده است، علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام بسيار شير مي آشاميدند، روزي مادر آن حضرت (نجمه خاتون) تقاضا كرد كه دايه اي براي حضرتش بياورند كه مرا ياري كند. به او گفتند مگر شير تو كفايت نمي كند؟

گفت: به خدا سوگند شير من كم نيست، لكن نافله ها و اذكاري را كه قبلاً به آنها مداومت داشتم به واسطه شيردادن كم شده است وبدين سبب كمكي مي خواهم كه اعمال گذشته خود را ترك ننمايم.

البته لازم به ذكر است كه چگونگي خريد جاريه مشهور به تكتم (نجمه خاتون) براي موسي بن جعفر عليه السّلام به گونه ديگري نيز در تاريخ بيان شده است كه ظاهراً با روايت قبلي منافاتي ندارد وشايد كه اين دو قول قابل جمع با يكديگر باشد و آن اين كه هشام مي گويد:

روزي امام موسي بن جعفر عليه السّلام از من پرسيدند: آيا خبر داري كه شخصي از برده فروشان مغربي به اينجا آمده است؟

گفتم: خير.. خبر ندارم.

حضرت فرمودند: چرا آمده است، بيا تا نزد او برويم، سپس حضرت سوار بر مركب شد و من هم در معيّت آن حضرت به آن محلّ روانه شديم. وقتي به آن محل رسيديم متوجّه شديم كه مردي از بازرگانان مغرب آمده و غلامها و كنيزهاي زيادي آورده است.

حضرت خطاب به آن برده فروش فرمودند: كنيزان خود را به ما نشان بده و آن مرد هم 9 نفر از كنيزان خود را به حضرت عرضه كرد ولي حضرت هيچ يك از آن ها را انتخاب نكردند. و فرمودند: كنيزان ديگري بياور، برده فروش گفت: كنيز ديگري ندارم، حضرت فرمودند: تو باز هم كنيز داري و بايد آنها را عرضه كني .

گفت: به خدا قسم به غير از يك كنيز بيمار كنيز ديگري ندارم.

حضرت فرمودند: همان را بياور، ولي مرد برده فروش نپذيرفت، لذا حضرت مراجعت نمودند. حضرت منصرف نشدند و روزي مرا به سوي او فرستاده و فرمودند: به هر قيمتي كه مطالبه كرد آن جاريه را براي من خريداري كن. وقتي كه پيش برده فروش رفتم و آن جاريه را خواستم، قيمت سنگيني را مطالبه كرد. من هم قبول كردم وگفتم به اين قيمت خريدارم. او هم پذيرفت و گفت: او را به تو فروختم ولي بگو كه آن مردي كه ديروز با تو همراه بود چه كسي بود؟

گفتم: مردي از بني هاشم.

گفت: از كدام گروه بني هاشم؟

گفتم: بيش از اين چيزي نمي دانم.

گفت: آگاه باش كه اين كنيز را از دورترين بلاد مغرب خريدم و روزي زني از اهل كتاب اين جاريه را كه همراه من ديد سؤال كرد: اين جاريه را از كجا آوردي ؟ گفتم: براي خود خريده ام. گفت: سزاوار نيست كه اين كنيز نزد چون تويي باشد و بايستي كه اين جاريه براي بهترين اهل زمين باشد و زماني كه جاريه او شود، پس از مدّت كمي فرزندي از او متولد شود كه شرق و غرب از او اطاعت كند و به همين ترتيب پس از مدتي علي ّ بن موسي الرّضا عليه السّلام از او متولد شدند.

روايت شده كه وقتي كه موسي بن جعفر عليه السّلام نجمه خاتون را خريدند، خطاب به گروهي از اصحاب فرمودند: به خدا سوگند كه من اين جاريه را خريداري نكردم مگر به امر وحي الاهي ، اصحاب كيفيّت آن را سؤال كردند.

حضرت فرمودند: در خواب جدّ و پدرم عليهماالسّلام به نزد من آمدند وهمراه آنها تكه اي از حرير بود كه آن پارچه حرير را باز كردند، ديدم پيراهني است و در آن صورت همين جاريه بود، پس جدّ و پدرم فرمودند: اي موسي ، همانا از اين جاريه فرزندي برايت خواهد آمد كه بعد از تو بهترين اهل زمين است، سپس مرا امر كردند كه هر وقت آن مولود مبارك به دنيا آمد، نامش را علي بگذارم وفرمودند: بزودي خداوند متعال عدل و رأفت و رحمت را به وسيله او ظاهر مي نمايد، پس خوشا به حال كسي كه او را تصديق نمايد و واي بر حال كسي كه او را دشمن داشته وانكار نمايد.

حال چيزي كه ممكن است به نظر هر خواننده يا محققّي برسد اين است كه جمع اين در روايت چگونه ممكن است؟

در جواب مي توان گفت: شايد احتمال دارد چنين بوده كه موسي بن جعفر عليه السّلام ابتدا اين كنيز را براي مادر خود خريداري كرده و سپس حميده خاتون به مناسبت دستورالعمل رسول الله صلّي الله عليه واله در عالم رؤيا، او را به فرزند خود موسي بن جعفر عليه السّلام بخشيدند و اين هم هيچ گونه مناقاتي با رؤياي موسي بن جعفر بين اين دو قول در اين صورت ممكن خواهد شد. والله اعلم بالصواب.