موضع امام در برابر دستگاه خلافت


پيشواي هشتم

امام علي بن موسي الرضا عليه السلام، در طول مدت امامت خويش با خلافت هارون الرشيد و دو فرزندش «امين » و «مأمون » معاصر بوده است، ده سال با سالهاي آخر زمامداري هارون، و پنج سال با حكومت امين و پنج سال با حكومت مأمون.

امام در زمان هارون

امام رضا عليه السلام پس از شهادت امام كاظم، امامت و دعوت خود را آشكار ساخت و بي پروا به رهبري امت پرداخت. جو سياسي جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود كه حتي برخي از صميمي ترين ياران امام از اين صراحت و بي پروايي او بر جانش بيمناك بودند.

«صفوان بن يحيي »مي گويد: امام رضا عليه السلام پس از رحلت پدرش سخناني فرمود كه ما بر جانش ترسيديم و به او عرض كرديم: مطلبي بزرگ را آشكار كرده يي ، ما بر تو از اين طاغوت (هارون) بيمناكيم.

فرمود: «هر چه مي خواهد تلاش كند، راهي بر من ندارد» (17)

«محمد بن سنان » مي گويد در روزگار هارون به امام رضا عليه السلام عرض كردم: شما خود را به اين امرـامامتـمشهور ساخته ايد و جاي پدر نشسته ايد، در حالي كه ازشمشير هارون خون مي چكد!

فرمود: آنچه مرا بر اين كار بي پروا ساخته سخن پيامبر است كه فرمود: «اگر ابوجهل يك مو از سر من كم كرد گواه باشيد كه من پيامبر نيستم »و من مي گويم «اگر هارون يك مو از سر من كم كرد گواه باشيد كه من امام نيستم » (18)

و همچنان شد كه امام مي فرمود زيرا هارون هرگز فرصت نيافت خطري متوجه امام سازد، و بالاخره به جهت اغتشاشاتي كه در شرق ايران رخ داده بود، هارون مجبور شد خود با سپاهيانش به سوي خراسان برود و در راه بيمار شد، و در 193 هجري در طوس مرگش فرا رسيد، و اسلام و مسلمين از وجود پليدش ايمن شدند.

امام در زمان امين

پس از هارون بر سر خلافت بين امين و مأمون اختلافي سخت روي داد، هارون امين را براي خلافت بعد از خود تعيين كرده بود، و از او تعهد گرفته بود كه پس از او مأمون خليفه شود و نيز حكومت ايالت خراسان در زمان خلافت امين در دست مأمون باشد، ولي امين پس از هارون در 194 هجري مأمون را از وليعهدي خود عزل و فرزند خود موسي را نامزد اين مقام كرد (19) .بالاخره پس از درگيريهاي خونيني كه ميان امين و مأمون رخ داد، امين در 198 هجري كشته شد و مأمون به خلافت رسيد.

امام رضا عليه السلام در طول اين مدت از درگيريهاي دربار خلافت و اشتغال آنان به يكديگر استفاده كرد، و با آسودگي به ارشاد و تعليم و تربيت پيروان پرداخت.

امام در زمان مأمون

مأمون در ميان خلفاي بني عباس از همه داناتر و نيز مكارتر بود، درس خوانده بود و از فقه و علوم ديگر آگاهي داشت چنانكه با برخي از دانشمندان به بحث و مناظره مي نشست، البته آگاهي او از علوم روز نيز وسيله يي بود براي پيشبرد سياستهاي ضد انساني او، و گرنه هرگز به دين و اسلام پاي بند نبود، و در عياشي و فسق و فجور و اعمال شنيع ديگر از ساير خليفگان هيچ كم نداشت، نهايت آنكه از ديگر خليفگان محتاطتر رفتار مي كرد و با سالوس و ريا بيشتر عوامفريبي مي نمود، و براي استحكام پايه هاي حكومت خود گاه با فقها نيز همنشين مي شد و از مسائل و مباحث ديني نيز سخن مي گفت.

همنشيني و صميميت و همدمي مأمون با«قاضي يحيي بن اكثم » كه مردي رذل و كثيف و فاجر بود بهترين گواه بي ديني و فسق و رذيلت مأمون است، يحيي بن اكثم مردي بود كه به شنيع ترين اعمال در جامعه شهرت داشت چنان كه قلم از شرح رذالتهاي او شرم دارد، و مأمون چنين كسي را چنان همدم خويش ساخته بود كه «رفيق مسجد و گرمابه و گلستان » يكديگر محسوب مي شدند، و اسفبارتر آنكه او را به مقام «قاضي القضاة » امت اسلامي منصوب نمود و در امور مملكتي نيز با او رايزني و مشورت داشت (20) !!

به هر روي در زمان مأمون علم و دانش به ظاهر ترويج مي شد، و دانشمندان به مركز خلافت دعوت مي شدند، و تشويقهايي كه مأمون براي دانشمندان و دانش پژوهان فراهم مي آورد زمينه ي جذب اهل دانش به سوي او گرديد، و مجالس درس و بحث و مناظره ترتيب مي يافت، و بحث و گفتگوي علمي بازاري پر رونق داشت.

مضاف بر اينها مأمون مي كوشيد با برخي كارها شيعيان و طرفداران امام را نيز به خود علاقمند سازد مثلا از شايسته تر بودن اميرمؤمنان علي عليه السلام براي جانشيني پيامبر سخن مي گفت، و دشنام و لعن به معاويه را رسمي كرد و «فدك » را كه از فاطمه زهرا عليها السلام غصب شده بود به علويان بازگرداند، و با علويان در ظاهر انعطاف و علاقه نشان مي داد. (21)

اصولا مأمون با توجه به رفتار هارون و جنايات او و اثر سوء آن در روحيه ي مردم مي خواست زمينه هاي انقلاب و شورش را از بين ببرد، و آنها را راضي نگه دارد تا بتواند بر مركب خلافت سوار باشد، از اينرو بايد گفت وضع زمان ايجاب مي كرد كه به جبران كمبودها و نارضايتي ها بپردازد، و وانمود كند كه در صدد اصلاح امور است و با خلفاي ديگر تفاوت دارد...




پاورقي

17- كافي ج 1 ص 487

18- كافي ج 8 ص 257

19- تاريخ ابن اثير ج 6 ص 227

20- رجوع شود به تواريخي كه خلافت مأمون و شرح زندگي‏«يحيي بن اكثم‏»را

نوشته‏اند و از جمله به‏«مروج الذهب مسعودي‏»و به تاريخ‏«ابن خلكان‏».

21- الامام الرضا، محمد جواد فضل الله ص 91 به نقل از تاريخ الخلفاء سيوطي ص 284 و 308