جنايت بزرگ مأمون


جنايت بزرگ مأمون

بالاخره مأمون عباسى كه از وجود حضرت امام رضا (ع) برخود و حكومتش بيم داشت، در پى بهانه اى بود كه به موجب آن از حضرت انتقام بگيرد، گويند كه از بهانه هاى مأمون حقگوئى امام رضا (ع) در موارد مختلف و از جمله در مورد زير بوده است:

روزى مأمون عباسى در مجلس عمومى خودش كه حضرت امام رضا (ع) هم در آنجا تشريف داشتند، بر اريكه حكومت نشسته، و رفت و آمد مردم عمومى بود، در اين ميان به مأمون خبر رسيد كه يك مرد صوفى دست به سرقت زده و دستگير شده است، مأمون عباسى امر به احضار وى كرد، آن مرد را كه آوردند، ديد كه حالتى رقّت بار و ظاهرى بسيار فقيرانه دارد، و اثر سجده بر پيشانيش هست!

مأمون بدو گفت: آيا تو با اين ظاهر خوب دست به سرقت زده اى؟!

آن مرد گفت: از روى اضطرار بوده نه اختيار، چون تو از دادن حقّ من خوددارى كرده اى.

ـ چه حقّى؟

ـ حقّ من از بيت المال، چون من ابن السبيل[1] و فقيرم با وجودى كه قرآن را هم از حفظ دارم! حال از خودت شروع كن نخست حدّ شرعى را برخودت جارى كن و سپس بر من.

مأمون كه از سخنان آن مرد به خشم آمده بود به حضرت امام رضا (ع) عرضه داشت: شما چه مى گوئيد؟! و حضرت به آرامى فرمودند: او مى گويد كه تو هم دزد هستى، مأمون از فرمايش امام برآشفت و به آن مرد گفت: بخدا سوگند دستت را قطع مى كنم.

آن مرد بى اينكه ترسى به دل راه دهد گفت:

ـ چگونه دستم را قطع مى كنى؟! حال آنكه تو بنده من هستى؟!

ـ واى بر تو از كجا بنده تو هستم؟!

ـ از آنجائى كه پدر تو هارون، مادرت[2] را از بيت المال مسلمين خريدارى كرده، پس تو برده تمام مسلمين در شرق و غرب دنيا هستى مگر زمانى كه همه آنان تو را آزاد كنند، امّا من هنوز آزادت نكرده ام.

مأمون كه از اين گفت و شنود بستوه آمده بود، مجدداً روى به امام رضا (ع) كرده و عرضه داشت: مى گوئيد با او چه كنم؟

حضرت فرمودند: كه دنيا و آخرت با حجّت و برهان قائم است، و من مى بينم كه اين مرد با تو احتجاج كرده و تو پاسخى ندارى.

مأمون عباسى برخلاف اراده اش چون با پاسخهاى دندان شكنى روبرو شده بود، آن مرد متّهم را آزاد ساخت و چند روزى كناره گرفت، و همين زمان بود كه بر قتل حضرت رضا (ع) تصميم گرفت[3].




پاورقي



[1] ـ ابن السبيل: به مسافرى گفته مى‏شود كه در راه سفر خرجى سفرش را به علّتى از دست مى‏دهد. (مترجم).

[2] ـ لازم به توضيح است كه مادر مأمون كنيزى بدچهره بنام (مراحل) از خراسان بود، و به نقل دميرى در كتاب حيوةالحيوان ماده (اوز) روزى هارون عباسى با همسرش زبيده بازى قمار مى‏كرد، و بنا بر اين شد كه برنده هرچه بخواهد بتواند به بازنده امر كند، و بازنده بايستى انجام بدهد، اتفاقا در اين بازى قمار زبيده برنده شد، و از هارون كه بازنده شده بود خواست كه بدچهره‏ترين و زشت‏ترين كنيزش (مراحل) نزديكى كند، و هارون كه اين كار برايش خيلى دشوار بود از زبيده خواست كه از او چيزهاى ديگرى بطلبد ولى زبيده كه از تعدّد زوجات و كنيزان هارون خشمگين بود نپذيرفت، و با اصرار بر هارون برهمان خواسته‏اش به عنوان انتقام از هارون بناچار وى را ناگزير ساخت كه به خواسته‏اش تن دهد، كه نتيجه اين آميزش برخواسته از قمار بسته شدن نطفه مأمون بود، و مأمون كه نطفه‏اش در اثر شرط قمار منعقد شده، پسر همين زبيده (امين) را به طرز دلخراشى كشت. (مترجم).

[3] ـ مناقب آل ابى‏طالب، چاپ ايران، جلد4 صفحه368 .