آن تشنه چشمه سار خورشيد


آن تشنه چشمه سار خورشيد

آن مرد كه « علم كتاب» داشت، بانگ برآورد: « اى مردم! اگر در ميان شما كسى هست كه با اسلام مخالف است و دوست دارد چيزى بپرسد، بپرسد!»

عمرانـكه در جست وجوى حقيقت بودـبرخاست.

ـ اى دانشمند! اگر نمى خواستى بپرسيم، نمى پرسيديم. به كوفه، بصره، شام و شمال شام رفتم و با دانشمندان علم كلام بحث كردم. كسى را نيافتم تا يكتايى خداوند را ثابت كند.

حضرت عمران را شناخت. لبخندى زد و گفت: «اگر ميان اين مردم عمران صابئى هست، (128) بايد تو باشى .»

مرد با شادى پاسخ داد: « آرى منم!»

ـ اى عمران! بپرس؛ اما انصاف پيشه كن. زنهار از تعصب و ستم گرى (در بحث).

عمران سر به زير افكند و با ادب پرسيد: « سرورم! به دنبال چيزى جز حقيقت نيستم. دستاويزى فكرى مى خواهم.»

سكوتى ژرف حاكم شد. در مجلسى كه لبالب از مردم بود، گويى تنها دو نفر حاضر بودند و با يكديگر سخن مى گفتند. عمران پرسش هاى حيران گر خويش را مطرح ساخت.

ـ به من، از نخستين موجود و آن چه كه او آفريد، بگو! خداوند از چه ماده اوليه اى اشياء را آفريد؟

ـ آن وجود يگانه همواره يگانه بوده و هست؛ نهـاعراضى دارد و نه حدودى . پس خلقتى پديد آورد با اعراض و حدودى متفاوت. پروردگار يكى است و چيزى با او نبود. او از اعراض و حدودى كه از ويژگى هاى مخلوق هستند، تهى است. يكى بودن او نيز وحدت رياضى ، نوعى يا جنسى نيست. منظور از يگانگى پروردگار، بى ارتباطى وى با هر نوع شى ء مادى و غير مادى است و در چهارچوب سنجش هاى ما، در ارتباط سازنده با ساخته شده نمى گنجد. در ابتدا كه به يك شى ء مى نگريم، مى بينيم هر چيزى ، ماده اى دارد كه توسط آن شكل گرفته است. اين نكته تنها درباره غير خدا صحيح است؛ اما وى آفريننده اشياء است؛ نه اين كه از چيزى ساخته شده باشد. او بزرگ ترين نيروى آفرينش گر براى آفريدن اشياء و تنها منبع بخشش است. اين حرف ها را مى فهمى عمران؟!

ـ آرى سرورم.

ـ اى عمران بدان آفريدگار چيزى را براى نياز خود نيافريد. هيچ چيز را هم براى كمك گرفتن از آن نيافريد. اگر خدا چنين انگيزه اى داشت، بايد چندين برابر آفريده هاى فعلى مى آفريد؛ زيرا ياوران هر چه بيشترباشند، دارنده آنها نيرومندتر خواهد شد. الله بى نياز مطلقى است كه مهربانى را بر تمام هستى مى پراكند... .

عمران پس از پرسش هاى بسيار، خاموش شد. دلش در درياچه اى از حقيقت درخشان شست وشو مى كرد. صدايى از آسمان، همه را به نماز فرا خواند. امام (ع) رو به خليفه گفت:« هنگام نماز رسيد.»

عمران همين كه گمان برد گفت و گوى علمى به پايان رسيده است فرياد زد:« سرورم! بحث را قطع نكن. به حقيقت نزديك شده ام.»

* از اين جا به بعد، حضرت براى پاسخ به پرسش عمران به بحث فلسفى مى پردازد. از آن جا كه اين مباحث سنگين و تخصصى براى خوانندگان عادى مناسب نيست، حذف شد. مشتاقان مى توانند به كتاب« تحليلى از زندگى امام رضا(ع) نوشته« محمد جواد فضل الله»، ترجمه« سيد محمد صادق عارف» از« انتشارات آستان قدس رضوي» مراجعه فرمايند( مترجم).

امام در حالى كه شادى از چشمانش مى تراويد، گفت:« بعد از نماز.»

عمران گوشه اى نشست و به امام خيره شد. جويبار آيه ها از زبان مرد حجازى جارى بود. عمران حس كرد كه گويى چيزى در دلش راه مى يابد وچلچراغ ها را در آن روشن مى كند. آرزو كرد: « اى كاش مدت ها قبل اين مرد را يافته بودم، اگر چنين مى شد اين همه رنج سفر نمى كشيدم.»

اما دست سرنوشت او را به مرو كشانده بود تا خاستگاه خورشيد را در آن جا ببيند.

بار ديگر انجمن تشكيل شد. عمران در برابر مرد حجازى نشست.

ـ اى عمران بپرس.

ـ سرورم ! به من بگو صفات خداوند عين ذات اوست يا نه؟

ـ آيا اين مطالب را فهميدى عمران؟ـآرى سرورم. گواهى مى دهم خداوند همان است كه شما توصيف فرمودى و او را يگانه دانستى . شهادت مى دهم كه محمد (ص) بنده برانگيخته اوست و براى هدايت و دين حق فرستاده شده است.

براى نخستين بار، عمران به خدايى سجده كرد كه دل، راه و زندگى اش را روشن ساخته بود. امام، عمران را در آغوش كشيد.

*در اين جا نيز بحث فلسفى پيرامون خداوند و ويژگى هاى او در ميان امام و عمران مطرح شد كه به دلايل گفته شده در پانوشت صفحه پيشين حذف مى شود. علاقه مندان به همان كتاب مراجعه فرمايند. پس از اين گفت و گوى مفصل و مستدل بود كه عمران تشنه، اندك اندك به چشمه اسلام نزديك شد (مترجم).




پاورقي

128 ـ حياة الامام الرضا، ج1، ص116.