از مدينه تا مرو


از مدينه تا مرو

همچنانكه گفتيم مامون براى بهره برداريهاى سياسى و راضى ساختن علويان كه هماره در ميانشان مردانى دلير و دانشمند و پارسا بسيار بود،و جامعه و بويژه ايرانيان دل بسوى آنان داشتند،تصميم گرفت امام رضا عليه السلام را به مرو بياورد،و چنان وانمود كند كه دوستدار علويان و امام عليه السلام است،مامون در تظاهر خود چنان ماهرانه عمل مى كرد كه گاهى برخى از شيعيان پاك نهاد نيز فريب مى خوردند بهمين جهت امام رضا عليه السلام به برخى از ياران خود كه ممكن بود تحت تاثير تظاهر و ريا كارى مامون واقع شوند فرمود:«به گفتار او مغرور نشويد و فريب نخوريد،سوگند به خدا كسى جز مامون قاتل من نخواهد بود،اما من ناگزيرم شكيبائى ورزم تا وقت در رسد» (28) .



بارى،مامون در رابطه با وليعهد ساختن امام در سال 200 هجرى دستور داد امام رضا عليه السلام را از مدينه به مرو بياورند (29) ،«رجاء بن ابى الضحاك »فرستاده ى مخصوص مامون مى گويد:



مامون مرا مامور كرد به مدينه بروم و على بن موسى الرضا (ع) را حركت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به ديگرى وا نگذارم. من بر حسب فرمان مامون از مدينه تا مرو يكسره همراه آن حضرت بودم،سوگند به خداى هيچكس را از آن حضرت در پيشگاه خدا پرهيزگارتر و بيمناكتر،و بيش از او در ياد خدا نديده ام... (30)



و نيز مى گويد:از مدينه تا مرو به هيچ شهرى در نيامديم جز آنكه مردم آن شهر به خدمتش شتافتند،و از مسائل دينى استفتا و پرسش مى كردند،و آن حضرت پاسخ كافى مى داد،و براى آنان به استناد از پدران گراميش تا پيامبر،بسيار حديث مى فرمود... (31)



«ابو هاشم جعفرى »مى گويد:«رجاء بن ابى الضحاك »امام عليه السلام را از طريق اهواز مى برد.. .چون خبر تشريف فرمائى امام به من رسيد به اهواز آمدم و خدمت امام شرفياب شدم و خود را معرفى كردم،و اين اولين بار بود كه آن گرامى را مى ديدم.اين زمان اوج گرماى تابستان بود و امام عليه السلام نيز بيمار بودند،به من فرمودند:طبيبى براى ما بياور.



طبيبى به خدمتش آوردم،امام گياهى را براى طبيب توصيف كرد،طبيب عرض كرد: هيچكس را جز شما سراغ ندارم كه اين گياه را بشناسد،چگونه بر اين گياه اطلاع پيدا كرده ايد؟اين گياه در اين زمان و در اين سرزمين موجود نيست.امام فرمود:پس نيشكر تهيه كن.



عرض كرد:يافتن نيشكر از آنچه نخست نام برديد دشوارتر است،چرا كه اين وقت سال وقت نيشكر نيست و يافت نمى شود.



فرمود:اين هر دو در سرزمين شما و در همين زمان موجود است،با اين همراه شو-اشاره به ابو هاشم-و به سوى سد آب برويد و از آن بگذريد،خرمنى انباشته مى يابيد،بسوى آن برويد، مردى سياه را خواهيد ديد...از او محل روييدن نيشكر و آن گياه را بپرسيد.



ابو هاشم مى گويد:بهمان نشانى كه امام فرموده بود رفتيم،و نيشكر تهيه كرديم و به خدمت امام آورديم و آن حضرت خداى را سپاس گفت.



طبيب از من پرسيد:اين مرد كيست؟



گفتم:فرزند سرور پيامبران (ص) است.



گفت:از علوم و اسرار پيامبران چيزى نزد اوست.



گفتم:آرى.از اينگونه امور از او ديده ام اما پيامبر نيست.



گفت:وصى پيامبر است؟



گفتم:آرى از اوصياء پيامبر است.



خبر اين واقعه به «رجاء بن ابى الضحاك »رسيد و به ياران خود گفت اگر امام در اين جا بماند مردم به او روى مى آورند،بهمين جهت آن حضرت را از اهواز حركت داد و كوچ كرد. (32)




پاورقي

28- بحار ج 49 ص 189



29- كافى ج 1 ص 498- منتهى الامال



30- بحار ج 49 ص 91- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 178