بحث و مناظره


بحث و مناظره

مامون در سياست مزورانه ى خود عليه امام،توطئه هاى ديگرى نيز انديشيده بود،او كه از عظمت مقام معنوى امام در جامعه رنج مى برد مى كوشيد با روبرو كردن دانشمندان با آن حضرت،و به بهانه ى بحث و مناظره ى علمى و استفاده از دانش امام،شكستى بر آن گرامى وارد سازد تا شايد بدين وسيله از محبوبيت او در جامعه بكاهد،و در نظر مردم امام را بيمايه و بيمقدار سازد،اما اين خدعه و مكر مامون نتيجه يى جز افزايش عظمت امام و شرمسارى مامون نداشت،و آفتاب دانش الهى امام در مجالس علمى چنان مى درخشيد كه خفاش مزورى چون مامون را هر بار در آتش حسد كورتر مى ساخت.



«شيخ صدوق »فقيه و محدث بزرگوار شيعه كه پيش از هزار سال پيش مى زيسته است، مى نويسد:



«مامون از متكلمان گروههاى مختلف و گمراه افرادى را دعوت مى كرد،و حريص بر آن بود كه آنان بر امام غلبه كنند،و اين بجهت رشگ و حسدى بود كه نسبت به امام در دل داشت،اما آن حضرت با كسى به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت امام اعتراف كرد و به استدلال امام سر فرود آورد...» (52)



«نوفلى »مى گويد:مامون عباسى به «فضل بن سهل »فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون «جاثليق »و«راس الجالوت »و بزرگان «صابئين »و«هربذ اكبر»و پيروان زرتشت، و«نسطاس رومى »و متكلمان (53) را جمع كند،«فضل »ايشان را گرد آورد...



مامون به وسيله ى «ياسر»متصدى امور امام رضا عليه السلام از امام تقاضا كرد در صورت تمايل با سران مذاهب سخن بگويد،و امام پاسخ داد فردا خواهم آمد،چون ياسر بازگشت امام به من فرمود:



«اى نوفلى!تو عراقى هستى و عراقى هوشيار است،از اينكه مامون مشركان و صاحبان عقائد را گرد آورده است چه مى فهمى؟»



گفتم:فدايت شوم،مى خواهد شما را بيازمايد و ميزان دانشتان را بشناسد...



فرمود:«آيا مى ترسى آنان دليل مرا باطل سازند؟»



گفتم:نه به خدا سوگند،هرگز چنين بيمى ندارم،و اميد مى دارم خدا ترا بر آنان پيروز گرداند.



فرمود:«اى نوفلى!دوست دارى بدانى مامون چه وقت پشيمان مى شود؟»



گفتم:آرى.



فرمود:«آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان،و بر اهل انجيل با انجيلشان،و بر اهل زبور با زبورشان،و بر صابئين با زبان عبرى خودشان،بر هربذان با زبان پارسيشان،و بر روميان با زبان خودشان،و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال كنم،و آنگاه كه هر دسته يى را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم،و دست از عقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند، مامون در مى يابد مسندى كه بر آن تكيه كرده است حق او نيست و در اين هنگام مامون پشيمان مى گردد و بعد امام فرمود و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم...»



بامداد ديگر امام به مجلس آنان آمد...،«راس الجالوت »عالم يهودى گفت:ما از تو به جز از تورات و انجيل و زبور داود و صحف ابراهيم و موسى نمى پذيريم (54) ،آن حضرت قبول كرد،و با آنان به تورات و انجيل و زبور براى اثبات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به تفصيل استدلال فرمود،آن گرامى را تصديق كردند و نيز با ديگران بحث كرد و چون همه خاموش ماندند فرمود:«اى گروه اگر در ميان شما كسى مخالف است و پرسشى دارد بى شرم و بيم بگويد».



«عمران صابى »كه در بحث و علم كلام بى نظير بود گفت:اى دانشمند!اگر نه اين بود كه خود به پرسيدن دعوت كردى پرسشى نمى كردم،زيرا من به كوفه و بصره و شام و جزيره رفتم،و با متكلمان آن سرزمينها سخن گفتم،كسى را نيافتم كه وحدانيت خداى را بر من ثابت كند...



امام عليه السلام به تفصيل برهان اثبات خداى واحد را براى او بيان فرمود، (55) عمران قانع شد و گفت:سرور من،دريافتم و گواهى مى دهم كه خدا چنان است كه شما فرمودى،و محمد بنده ى اوست كه براى هدايت و با دينى درست بر انگيخته شده،آنگاه به قبله رو كرد و به سجده در افتاد و اسلام آورد.متكلمان چون سخن «عمران صابى »را شنيدند ديگر چيزى نپرسيدند،و در پايان روز مامون برخاست و با امام عليه السلام به درون خانه رفتند،و مردم پراكنده شدند. (56)






پاورقي

52- بحار ج 49 ص 175- 176



53- جاثليق:رئيس اسقفان مسيحى- راس الجالوت:رئيس علماى يهود- صابئين:فرشته پرستان يا ستاره پرستان يا كسانيكه به نوبت و شريعتى ايمان نداشتند- هربذ: معرب «هربد»است و به خادم آتشكده و قاضى گبران و آتش پرستان گفته مى شودنسطاس: پزشك رومى- متكلمان:كسانيكه در علم عقائد مهارت داشتند.



54- راس الجالوت يهودى بود و به انجيل ايمان نداشت ولى به آن آشنائى داشت و مى خواست از اينراه نيز امام را در حضور مسيحيان بيازمايد تقاضا كرد كه امام به انجيل نيز استدلال كند.



55- برهان مفصل و ژرفى كه امام عليه السلام در آن مجلس بيان فرمود در كتاب «توحيد صدوق » ذكر شده است.



56- توحيد صدوق ص 429- 427 و اثباة الهداة ج 6 ص 45- 49