شفاي سيد جعفر نامي


حاج سيد جعفربن ميرزا محمد عنبراني ميگويد كه من در روستاي عنبران كه تا شهر مشهد تقريباً 4 فرسخ است در فصل زمستان با آب سرد غسل كردم و بر اثر آن حال جنون در من پيدا شد، زبانم از حركت افتاد و هيچ نميتوانستم سخن بگويم تا 5 يا 6 ماه گذشت پس براي معالجه به مريضخانة انگليسي رفته اما از علاج مأيوس شدم و برگشتم.

والدهام بيخبر من به حرم رضوي (ع) پناهنده شده بود و من هم بياطلاع او براي زيارت غسل كردم پس وارد ايوان مبارك شدم حالتي در خود يافتم كه نميتوانستم قدم بردارم يا خم شوم يا بنشينم ناگهان صدايي شنيدم كه بگويم بسم الله الرحمن الرحيم والدهام كجاست. خواستم بگويم نتوانستم بار دوم هم نتوانستم بار سوم فريادي بلند شد و همان جمله را تكرار كرد گويا آب سردي از فرق تا پايم ريخته شد فرياد زدم و گفتم. والدهام را ميان ايوان ديدم. گفت پشت پنجرة فولادي شفاي تو را از امام ضامن غريبان ميخواستم كه ناگهان صداي تو را شنيدم و دانستم كه امام رضا (ع) تو را شفا داده است.