رئيس کاروان


من دوستي دارم که رئيس کاروان سفر حج است.يک شبي که در آسايشگاه خواب بودم، در خواب ديدم با او از صحن قدس عبور مي کنيم که يکباره گودالي باز شد و به داخل گودال افتاديم، در آن گودال جمعيت زيادي وجود دارند و آتشي نيز روشن بود.در آنجا به ما گفتند که اينجا صحراي محشر است و به اعمال انسانها رسيدگي مي کنند.گناهکاران را بطرف آتش مي بردند به ما دو نفر که رسيدند يک بنده نوراني به طرف ما آمد و گفت: آقائي که کنار ايستاده گفت به شما بگويم که به اين دو نفر کاري نداشته باشيد، اينها خادمان حرم آقا هستند.از خواب که بيدار شدم حال عجيبي داشتم و مطمئن شدم که آقا براي خادمانشان عنايتي قائل هستند.